برش هاي عرضي ذهن
- پس از پرداخت لينک دانلود هم نمايش داده مي شود هم به ايميل شما ارسال مي گردد.
- ايميل را بدون www وارد کنيد و در صورت نداشتن ايميل اين قسمت را خالي بگذاريد.
- در صورت هر گونه مشگل در پروسه خريد ميتوانيد با پشتيباني تماس بگيريد.
- براي پرداخت آنلاين بايد رمز دوم خود را از عابربانك دريافت كنيد.
- راهنماي پرداخت آنلاين
- قيمت :29,000 ریال
- فرمت :Word
- ديدگاه :
برش هاي عرضي ذهن
(۱۰۳صفحه ورد)
مقدمه :
اين جمله كه انسان وجود دارد ، جواب به اين سوال نيست كه آيا انسان هست يا نيست، بلكه جواب به اين سوال است كه ماهيت انسان چيست ، بنابراين وجود داشتن به لفظ ديگر همان در موقعيت بودن ( etre en situation ) است ، يعني رابطه مشخص متقابلي با جهان و با ديگر موجودات ذيشعور برقرار كردن .
« هايدگر »
آدمي بي آنكه بخواهد و يا آگاه از زادن خويش باشد ، پا به عرصه وجود مي گذارد و از لحظه تولد من اجتماعيش شكل مي گيرد ، به اعتبار سارتر،هيچكس نمي تواند در جهان نباشد ، از آنروكه به جهان آمده است،پناه بردن به گرمخانه درون يا دور افتاده ترين خلوتها باز هم بودن در جهان است ، يعني آدمي ناگزير از بودن است ، اما سارتر علت نهايي چرا بودن ، انسان را هماند فلاسفه ماترياليسم كه چرا بودن ماده را مسكوت مي گذارند ، مسكوت مي گذارد ، چنانچه ايده آلستيهادر اين نقطه به بن بست مي رسند .
درواقع از ديدگاه ما ، اين من اجتماعيست كه در موقعيت شكل مي گيردوجسم مادي انسان بيشتر نقش واسطه شناسايي را بازي مي كند و ماهيتي كه به ظن سارتر ، بشر درموقعيت و توسط موقعيت انتخاب مي كند ، محصول فراينديست كه من اجتماعي با محتواي اجتماعيش در پي چه چيز بودن و چرا بودن خويش طي مي كند با اين منظور اساسي ترين سوال فلسفه اين نيست كه آيا ماده مقدم است يا ايده ، بلكه چرا هست بودن آدمي از بودن آدمي به مثابه ، جزء لاينفك هستي و در كل يافتن پاسخي براي چه هست بودن هستي است .
اما نوشته هاي كتابي كه در دست داريد ، در پي بيان مفاهيمي كه متجلي نوعي آگاهي نسبت به رمز و راز چرا بودن انسان و هستي است و با پرداختن به صور مختلف من اجتماعي درحيطه اجتماعي و جهان هستي ، بيشتر نه به مثابه عامل شناسايي كه ضرورت بودن آدمي در اين عالم است ، بلكه در نقش بازيگري كه غرق نقش خويش يكسره با از ياد بردن علت وجوديش ، در زيستن براي داشتن ، حتي داشتن معنوي حل مي شود ، با به بازي گرفتن قالب كلمات ، در پي انتقال نوعي شناخت است ، شناختي كه بدون از هم دريدن پوسته هايي كه نقش حجاب را براي مفاهيم بازي مي كنند ، ميسر ، نمي باشد .
مفهوم ، عريان ومجرد ، نمي تواند به بيان در آيد ، مگر در قالب واژه گنجانده شود ، از اين رو واژه ها ، واسطه تداخل و تقابل و ارتباط بين آدمها هستند و براي شاعر و نويسنده ، وسيله اي كه به طفيل آن ( ودر عين حال ناگزير چون راه ديگري براي گفتن نمي يابند ) به بازتاب سير دروني خويش بپردازند …………………………………..
……………………………………..
……………………………………



