مبانی نظری وپیشینه تحقیق برنامه ريزي استراتژیک
- پس از پرداخت لينک دانلود هم نمايش داده مي شود هم به ايميل شما ارسال مي گردد.
- ايميل را بدون www وارد کنيد و در صورت نداشتن ايميل اين قسمت را خالي بگذاريد.
- در صورت هر گونه مشگل در پروسه خريد ميتوانيد با پشتيباني تماس بگيريد.
- براي پرداخت آنلاين بايد رمز دوم خود را از عابربانك دريافت كنيد.
- راهنماي پرداخت آنلاين
- قيمت :130,000 ریال
- فرمت :Word
- ديدگاه :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق برنامه ريزي استراتژیک
يكي از روشهاي شناسايي ماهيت برنامهريزي استراتژیک بررسي تفاوت آن با ساير روشهاي برنامهريزي است. امروزه در سازمانهاي پيشرفته و در سطوح مختلف سازمانها، برنامهريزي به سه صورت اساسي برنامهريزي استراتژیک، برنامهريزي ترفندي[۱] و برنامهريزي عملياتي[۲] به شرح زير جلوه گر ميشود.
الف) برنامهريزي استراتژیک:
در اين برنامهريزي، اهداف و خطوط كلي و رسالت سازمان در بلندمدت تعيين ميشود. اين نوع برنامهريزي جامعيت داشته و در سطوح عالي سازمان شكل ميگيرد؛ در اين نوع برنامهريزي چارچوبي مشخص براي برنامهريزي ترفندي و برنامهريزي عملياتي ترسيم ميشود. اين برنامه داراي ديد بلندمدت است. در حكم چتري است كه كل سازمان را به نحوي در بر ميگيرد.
ب) برنامهريزي ترفندي:
اين برنامهريزي كه در آغاز در سازمانهاي نظامي به كار گرفته شد، فرايندي است كه به وسيله آن، مديراندستهاي از فعاليتهاي مرتبط را در اجراي يك راهبرد تصوير ميكنند. به عبارت ديگر، برنامهريزي ترفندي به مسائلي مربوط ميشود كه براي رسيدن به هدفهايي، توسط برنامهريزان سطوح عالي سازمان ترسيم ميشوند. اين نوع برنامهريزي شامل تدوين هدفها و انتخاب وسايل لازم براي دستيابي به آن هدفها است. چارچوب زماني برنامهريزي ترفندي، كوتاهتر از برنامهريزي استراتژیک است. در نهايت، اين برنامهريزي به وسيله سطوح مياني سازمان انجام ميگيرد.
ج) برنامهريزي عملياتي:
فرايندي است كه به وسيله آن، مديران اجرايي، فعاليت و گامهاي ويژهاي را در راستاي رسيدن به اهداف مورد نظر ترسيم ميكنند. برنامهريزي عملياتي چارچوب زمانی كوتاهتري نسبت به دو برنامهريزي استراتژیک و ترفندي دارد؛ اين نوع اغلب توسط مديراني صورت ميگيرد كه مسئوليت محدود براي اجراي هدفهاي محدود دارند.
لازم به ذكر است كه مرز بين برنامهريزي استراتژیک، ترفندي و عملياتي كاملاً روشن نيست؛ تفاوت بين اين سه برنامهريزي نسبي است.
در خصوص تفاوت بين برنامهريزي استراتژیک و برنامهريزي بلندمدت[۳] ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
- برنامهريزي بلندمدت تنها بر بخشهايي از سازمان تمركز دارد؛ اما گستره برنامهريزي استراتژیک سراسر سازمان را در بر ميگيرد. تمايز ديگر اين كه برنامهريزي بلندمدت آينده را به صورت انتخابي مينگرد؛ در صورتي كه برنامهريزي استراتژیک آينده را به صورت كلي در نظر ميگيرد؛
- برنامهريزي بلندمدت به طور كلي تصويري است از وضعيت مطلوب آينده و تداوم يا گستره چيزي كه از قبل وجود داشته است. اين وضعيتها يا اهداف نهايي، تصويري مطلوب از آينده يا گسترهاي از وضعيت موجود هستند. تحقق اين اهداف ممكن است نيازمند انجام تغييراتي در برخي از روشهاي انجام كار يا افزايش در هزينههاي مالي و منابع انساني باشد؛ اما فعاليت اساسي سازمان همچنان يكسان باقي ميماند؛ اين امر در برنامهريزي استراتژیک صادق نيست؛
- برنامهريزي استراتژیک، به دليل بروز تغيير يا تغييرات مهم در محصولات يا خدمات آينده سازمان مطرح ميشود. با تغيير محيطي كه سازمان در آن عمل ميكند، كاركنان سازمان احساس ميكنند فرصت جديدي براي انجام برخي امور تازه يا متفاوت وجود دارد كه در واقع تداوم امور قبلي نيستند. اين حركت به سوي زمينهاي جديد يا بعدي تازه، گام يا جهش به درون چيزي ناشناخته است؛ اين همان چيزي است كه از آن به عنوان برنامهريزي استراتژیک نام برده ميشود؛
- برنامهريزي استراتژیک درصدد شناسايي و حل مسايل استراتژیک است؛ در حالي كه برنامهريزي بلندمدت بر تعيين اهداف، مقاصد و تدوين برنامههاي عملياتي براي نيل به اين اهداف تأكيد دارد؛
- برنامهريزي استراتژیک بيشتر از برنامهريزي بلندمدت بر ارزيابي محيط داخل و خارج سازمان تأكيد دارد؛
- برنامهريزي استراتژیک نيازمند تغييرات كيفي بوده و شامل تعداد زيادي برنامه است كه براساس مقتضيات محيط انجام خواهند شد؛ در حالي كه برنامهريزي بلندمدت شامل انتظارات معيني است كه براساس وضعيت موجود تدوين ميشود.
برنامهريزان استراتژیک معمولاً محدوده احتمالي از آينده ممكن را در نظر گرفته، تصميمات و فعاليتهاي خود را در اين محدوده به عمل ميآورند؛ در حالي كه برنامهريزان بلندمدت يك آينده قطعي را براي خود در نظر گرفته، برنامهها و فعاليتهاي خود را براي آيندهاي كه بيشترين احتمال وقوع را دارد، تنظيم مينمايند؛ در صورت بروز تغييراتي در آينده فرضي، امكان اصلاح چنين برنامهاي وجود ندارد؛
- برنامهريزي استراتژیک بيش از برنامهريزي بلندمدت، آيندهمدار است؛
- برنامهريزي استراتژیک، يك فعاليت پيچيده بوده و نيازمند مشاركت مديران تمام سطوح سازماني است. اين مديران نقش فعالي در برنامهريزي استراتژیک و سنجش عملكردها (شامل تنظيم و گسترش نظام مديريت عملكرد سازمان) دارند؛
- برنامهريزي استراتژیک بايد پاسخگوي فعاليتهاي سازماني در قبال تغييرات محيط باشد؛ چرا كه محيط در بخشهاي غير انتفاعي ميتواند به شكل پيشبيني نشدهاي تغيير كند. تأكيد برنامهريزي استراتژیک بر تصميمگيري است؛ چرا كه تصميمگيري مناسب، توانايي سازمان را در واكنش به تغييرات محيط افزايش ميدهد.
برنامهريزي استراتژیک به دليل ويژگيهاي خود همچنين با برنامهريزي عملياتی تفاوتهاي بنيادي دارد؛ در زير به برخي از آنها اشاره ميشود:
- اصولاً برنامهريزي عملياتي در سطوح مياني و پايه شكل ميگيرد؛ در حالي كه برنامهريزي استراتژیک در سطوح عالي سازمان تدوين ميشود؛
- تأكيد برنامهريزي عملياتي بر كارايي و بازدهي است؛ در حالي كه برنامهريزي استراتژیک بر اثربخشي تأكيد دارد. منظور از اثربخشي آن است كه هدفهاي اصلي و اساسي تعيين شوند و به آنها دست يابيم؛ اما در كارايي، غرض آن است كه با بيشترين بازدهي به هدفهاي تعيين شده برسيم. به تعبير ديگر، در برنامهريزي استراتژیک با هدف اثربخشي ميكوشيم تا كارهاي درست را انجام دهيم؛ در حالي كه در برنامهريزي عملياتي، با هدف كارايي، تلاش در اين است كه كارها به درستي انجام پذيرند؛
- در برنامهريزي عملياتي بيشتر بر منافع فعلي سازمان تأكيد ميشود؛ در حالي كه در برنامهريزي استراتژیک توجه بر منافع آينده است. به عبارت ديگر، ديد برنامهريزي عملياتي كوتاه مدت و ديد برنامهريزي استراتژیک بلندمدت است. در برنامهريزي عملياتي منابع و امكانات موجود سازمان در نظر گرفته ميشود؛ در حالي كه در برنامهريزي استراتژیک به منابع و امكانات آينده سازمان چشم ميدوزيم؛
- در برنامهريزي عملياتي ساختار سازماني و شرايط محيطي، با ثبات نسبي در نظر گرفته ميشود؛ در حالي كه در برنامهريزي استراتژیک ساختار سازماني منعطف و متناسب و همراه با تغييرات در طول زمان است؛
- در برنامهريزي عملياتی روشهاي كار غالباً تجربه شده بوده و متكي به دستاوردهاي گذشته است؛ در حالي كه در برنامهريزي استراتژیک، روشهاي نو و تجربه نشده نيز پا به عرصه مينهند؛
- برنامهريزي عملياتي در مقايسه با برنامهريزي استراتژیک خطر كمتري به همراه دارد (طبيبي و ملكي، ۱۳۸۲).
۲-۲ – لزوم برقراري برنامهريزي استراتژیک در سازمانها
شرايط متحول و متغير محيطي موجود در فضاي كنوني سازمانها باعث شده كه تعيين دقيق راستا و جهت حركت سازمانها به راحتي امكانپذير نباشد و نيازمند وجود تفكري چند بعدي، فراگير وخلاقانه باشد. در محيط و دنيايي كه ما زندگي ميكنيم دو خصوصيت عمده ديده ميشود كه عبارتند از: تغييرات مداوم و پيچيدگي(گرود و اهلستروم[۴]،۱۹۹۷). تغييرات مداوم زمينهاي را ايجاد ميكنند كه ما به عنوان افراد، شركتها و ملتها مجبوريم راستا و جهت حركت خود را مشخص نماييم و از طرفي ديگر، پيچيدگي موجود در محيط باعث ايجاد چالشهايي در توانايي ما در شناخت و انتخاب راستا و جهت حركت خود ميشود. از اين رو ما نيازمند رويكرد جديدي در راهبردهاي خود نسبت به محيط و آينده كسب و كار خود هستيم كه دربرگيرنده نوع نگرش و تفكر ما نسبت به محيط و آينده است و نه صرفاً مجموعهاي از پيش تعيين شده كه قابليت انطباق آنها با تغييرات مداوم محيطي و هماهنگي آنها با پيچيدگيهاي محيطي بسيار مشكل است. به بيان ديگر، ما نيازمند نوعي چارچوب نگاه و نگرش هستيم كه ميتوان به آن تفكر استراتژیک اطلاق نمود. در عرصه بسيار پيچيده فعاليتهاي صنعتي، بازرگاني، اقتصادي و نظامي، تعدد عوامل تأثيرگذار، سرعت تغيير و تحولات، علاقهمندي سازمانها به كسب موفقيت و پيشرفت و بقاي بلندمدت، برنامهريزي استراتژیک را ضرورتي اجتناب ناپذير كرده است. پيشرفت و توسعه سريع در جهان امروز و تغييرات پر شتاب محيطي، آگاهي از تحولات را ضروري ساخته است(کرامت زاده و محمدی، ۱۳۸۷)………………………
………………………….
………………………..