مبانی نظری وپیشینه تحقیق دلبستگی شغلی
- پس از پرداخت لينک دانلود هم نمايش داده مي شود هم به ايميل شما ارسال مي گردد.
- ايميل را بدون www وارد کنيد و در صورت نداشتن ايميل اين قسمت را خالي بگذاريد.
- در صورت هر گونه مشگل در پروسه خريد ميتوانيد با پشتيباني تماس بگيريد.
- براي پرداخت آنلاين بايد رمز دوم خود را از عابربانك دريافت كنيد.
- راهنماي پرداخت آنلاين
- قيمت :130,000 ریال
- فرمت :Word
- ديدگاه :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق دلبستگی شغلی
دلبستگی شغلی:
سازمانها به کارکنانی نیازمندند که سازگار با ارزشها و اهداف سازمانی، دارای انگیزه قوی و متعهد و متمایل به حفظ و ادامه عضویت سازمانی باشد. فراتر از شرح وظایف مقرر و معمول خود به کار و فعالیت بپردازند؛ کارکنانی که بخواهند و بتوانند بیش از مقدار معمول برای دستیابی به اهدافی سازمانی مشغول به کار باشند.
دلبستگی شغلی مخصوصاً در اقتصاد که برای بسیج کامل منابع انسانی قوانین سازمانی وضعشده، یک متغیر انگیزشی مورد علاقه سازمانی است. (بوزینلوس[۱]، ۲۰۰۴)، به نقل از (ورک استادی، ۲۰۰۲)، (گوری، ۲۰۰۱)، بهطورکلی سطح دلبستگی مورد علاقه مدیران و سیاستمداران است به خاطر اینکه دلبستگی شغلی در اثربخشی و عملکرد سازمانی مؤثر است. (ورد و بارک، ۲۰۰۹)؛ به نقل از (آرگریس[۲]، ۱۹۶۴). دلبستگی شغلی بهعنوان یک نگرش یک متغیر مهم در به حداکثر رساندن اثربخشی سازمانی است (آلن کوماران، ۲۰۰۴). دلبستگی شغلی یک عامل اساسی و مهم در زندگی اغلب مردم است زیرا کارکنان در محیط کاری ازنظر عاطفی تحت تأثیر درجهای که به کار دلبسته یا از آن بیزار میشوند قرار میگیرند (ورد و بارک، ۲۰۰۹)؛ به نقل از (آرگریس، ۱۹۶۴). بهطورکلی دلبستگی شغلی هم بر فرد و هم بر سازمان تأثیر میگذارد. از دید سازمانی دلبستگی شغلی بهعنوان کلیدی برای گشودن انگیزش کارمند و افزایش تولید محسوب شده است و از دید فردی کلیدی برای انگیزش عملکرد و رشد فردی و رضایت در محل کار محسوب میشود. دلبستگی شغلی از طریق درگیر کردن کارمندان بهطور عمیق در کارشان و بامعنا ساختن تجربه کاری، در اثربخشی سازمانی، تولید روحیه کارمندی کمک میکند (براون، ۲۰۰۷).
تجزیهوتحلیل و ادراک مدل نگرشهای مرتبط با کار مانند دلبستگی شغلی، رضایت شغلی و تعهد سازمانی و انگیزش کارکنان مخصوصاً در بخش رفتار سازمانی مهم و حیاتی هستند (ورد و بارک، ۲۰۰۹، به نقل از چرنز و داویس[۳]، ۱۹۷۵).
۲ـ۱ـ۱۵ـ تعاریف دلبستگی شغلی
(کانونگو، ۱۹۸۲[۴])، دلبستگی شغلی را بهعنوان یک توصیف از شغل فعلی فرد و تابعی از مقداری میداند که شغل او میتواند نیازهای کنونیاش را ارضا کند (کارملی، ۲۰۰۵)، تعاریف ارائهشده در مورد دلبستگی شغلی بسیار شبیه به هم میباشند. دلبستگی شغلی به میزان درجهای گفته میشود که شخص ازنظر روحی با کارش همانندسازی میکند با میزان اهمیتی که فرد برای کارش قائل است.
(دوبین[۵] ۱۹۶۱)، دلبستگی شغلی را عبارت میداند از درونی کردن ارزشهایی مثل خوبی کار بااهمیت، در نزد شخص؛ و بهعبارتدیگر میزانی که شخص میتواند خودش را بیشتر در اختیار سازمان قرار دهد.
(لودال و کی نر ۱۹۶۵)، در تحقیق خود دلبستگی را اینطور تعریف میکند: میزان تأثیراتی که انجام کار بر روی عزتنفس فرد میگذارد.
(رابینز و کولتر[۶]، ۱۹۹۹)، در تعریف خود گفتهاند: دلبستگی شغلی عبارت است از میزانی که یک کارکن با کارش همانندسازی میکند بهطور فعال در شغلش فعالیت میکند و به عملکرد شغلش بهعنوان چیز مهمی جهت ارزشها به خود قائل توجه میکند.
دلبستگی شغلی و سازمانی از طریق ایجاد همبستگی و تعلق روانی حاصل میشود. این تعلق روانی خاطر را میتوان از طریق درگیر کردن افراد در فرایند تصمیمات حساس بهویژه در مدیران ارشد به دست آورد. بهطور مثال برخی یافتهها نشان میدهد که در اختیار قرار دادن اطلاعات حساس و کلیدی و تبیین اولویتهای سازمان موجب دلبستهشدن مدیران به سازمان میباشد (لوداهل و کجنر[۷] ۱۹۶۵). واژهی دلبستگی شغلی را بهعنوان درونی کردن ارزش خوبی و اهمیت کار در ارزشهای شخص تعریف کردهاند (میشرا و شاین ۲۰۰۵). در تعریف دیگری توسط (لاول و هال[۸]۱۹۷۰) دلبستگی شغلی بهعنوان، هویتیابی روانشناختی یک فرد با کارش و درجهای که موقعیت شغلی برای هویت فرد نقش محوری دارد بیان میشود. دلبستگی شغلی بهعنوان نیرومندی رابطه بین کار شخص و خود پنداره وی تعریف گردیده است.
در صورتی میگویند شخص به شغلش دلبسته است که وی:
- فعالانه در انجام آن مشارکت جوید
- بهعنوان علاقه محوری در زندگی با آن برخورد نماید
- عملکرد در آن را برای عزتنفس خودش مهم تلقی کند.
- عملکرد آن را با خود پنداره خود یکسان بداند (پیندر[۹]، ۱۹۹۸به نقل از ارشدی، ۱۳۸۷).
دلبستگی شغلی این است که چطور مردم میبینند شغلشان را بهعنوان یک رابطه با محیط کاری و چطور کار و زندگیشان باهم درآمیخته است. کسانی که دلبستگی شغلی پائینی دارند، احساس بیگانگی از هدف میکنند. بیگانگی در سازمان با احساس جداگانه بین اینکه چطور کارکنان میبینند خودشان را بهعنوان «زندگی» و آنچه در شغل انجام میدهند. بیگانگی در کار و دلبستگی در شغل با یکدیگر همبسته هستند (هایرسچ فیلد و فایلد، ۲۰۰۰، رابینوتز و هال[۱۰]، ۱۹۸۱). دلبستگی شغلی از موضوعات تحقیقی جالب رو به رشد میباشد بهعنوان باور خلاصهای از شغل کنونی تعریف شده است که منجر به عمل میشود و میتواند نیازهای حاضر شخص را برآورده سازد
(مانتلر، ۲۰۰۵، گورین، وورف و فلد، ۱۹۶۰)، تحت تأثیر نظریههای انگیزشی عمده مانند (هرزبرگ[۱۱]، ماستر، اسنایدرمن[۱۲] ۱۹۵۹ و مازلو، ۱۹۵۴ نقل از گورین و دیگران، ۱۹۶۰)، دلبستگی شخصی در نقشهای شغلی را بهعنوان سطحی از تلاش فرد برای ابراز و شکوفا کردن خود در کار تعریف کردهاند.
(اتکینسون و لیتوین[۱۳]، ۱۹۶۰، نقل از لیتنگر، ۱۹۸۲)، با تأیید وجود رابطه بین دلبستگی شغلی و انگیزه پیشرفت کارکنان دارای دلبستگی شغلی بالا را بهعنوان افرادی هدفمند و کارکنان با سطح دلبستگی پایین را بهعنوان افرادی که از شکست بهشدت میترسند، توصیف کردهاند. بر مبنای این نظریه دلبستگی ممکن است از بازخورد مرتبط با عملکرد تأثیر پذیرد؛ اما درعینحال نمیتوان اهمیت نقش زمینهها و استعدادهای فردی را مانند انگیزه پیشرفت که تحت تأثیر محیط واقعی با مداخلههای شغلی قرار نمیگیرند، نادیده گرفت.
مفهوم دلبستگی شغلی بهعنوان یک بازخورد، متغیر مهمي است که به افزایش اثربخشی سازمان کمک میکند. هر چه سطح دلبستگی شغلی کارکنان یک سازمان بالا باشد، اثربخشی آن نیز افزایش خواهد یافت. بهمنظور افزایش سطح دلبستگی شغلی باید به تعیینکنندههای آن نگاهی واقعنگر و همهجانبه داشته باشیم. در بین دیدگاههای مختلف، واقعنگرترین دیدگاه دلبستگی شغلی تابعی از شخصیت و فضای سازمانی است (لانکوماران به نقل از بلنج، ۲۰۱۰). دلبستگی به شغل یک باور هنجاری است و علت آن پیشینه فردی، به نقل از بلیج، قرارداد و آن را با اخلاقگرایی پرتستانیکی دانستهاند (کانونگو، ۱۹۸۲). دلبستگی به شغل به خصوصیات شخصی و ماهیت وظایف کاری مرتبط است. مهمترین ویژگیهای شخصی در دلبستگی به شغل عبارتاند از: سن، نیاز به رشد و اعتقاد به اخلاق کاری سنتی، کارگران مسن شاید به دلیل دارا بودن مسئولیت و چالش بیشمار و فرصت کافی برای ارضای نیازهای رشد، بهطورمعمول بیشتر به شغل خود دلبستهاند. کارگران مسنتر همچنین تمایل دارند که به ارزش سخت کار کردن بها دهند. کارگران جوانتر بهطور نوعی در سطح اولیه، برانگیختگی کمتری دارند و شغلشان دارای چالش کمتری است. در آمریکا، انگلیس، ژاپن، ترکیه و تایلند همبستگی مثبت زیاد میان سن و دلبستگی شغلی بهدست آمده است (مورر و مک گراگور، ۱۹۸۷).
فانس (۱۹۵۹) مینویسد: دلبستگی به شغل عبارت است از تعهد فرد به مجموعه خاصی از تکالیف است که نقش عملکرد مثبت در آن بهعنوان هدف و بهعنوان وسیلههایی برای رسیدن به هدف تلقی میشود. دلبستگی شغلی با این نوع از تعهد عزتنفس مورد آزمون از طریق عملکرد در نقش شغلی خاصی قرار میگیرد؛ که برحسب ارزشیابی درونی و به محصول بیرونی نقش عملکرد است؛ بنابراین ازنظر فانس دلبستگی شغلی عبارت از میزانی است که در آن شکست و موفقیت در ایفای نقش شغلی بر خودانگاره فرد تأثیر میگذارد (به نقل از باقری، ۱۳۸۸).
وروم[۱۴] (۱۹۶۲) فرد را در شغل با تکلیف خود به میزانی دلبسته میداند که عزتنفس او تحت تأثیر عملکرد او قرار گیرد؛ یعنی با عملکرد خوب خود افزایش و با عملکرد بد کاهش یابد.
لاولر (۱۹۶۹) از واژهی درونی برای توصیف دلبستگی به شغل استفاده میکند و منظور از آن عبارت میزانی است که شاغل برای انجام کار خود با توجه به برخی از یادداشتهای ذهنی و با احساسهای درونی برانگیخته میشود؛ بنابراین لاولر انگیزش درونی را عبارت از آن میداند که عزتنفس احساس رشد و چیزهایی از این قبیل به عملکرد بستگی داشته باشد. در طرف دیگر، دلبستگی به شغل مؤلفهای از خودانگاره در نظر گرفته شده است و منظور از آن میزان همانندسازی فرد با کار و اهمیت کار در پدیدایی خودانگاره وی میباشد (لودال و کجنر؛ لاولر و هال ۱۹۷۰) نیز همانندسازی فرد با کار خود را دلبستگی به شغل میدانند. ازنظر آنها موقعیت شغلی برای پدیدایی هویت فرد نقش اصلی را دارد.
مورر (۱۹۶۹) از واژه انگیزش نقش شغلی برای توصیف دلبستگی به شغل استفاده میکند. ازنظر او میزانی که نقش شغلی فرد برای او مهم است و از آن برای تعریف و ارزشیابی خود استفاده میکند، دلبستگی به کار وی است.
لودال (۱۹۶۴)، فرض میکند که تعیینکننده اصلی دلبستگی به شغل، جهتگیری ارزشی به کار است که در اولین فرایند اجتماعی شدن فرد در سازمان صورت میگیرد. وی تصور میکند که اخلاق پروتستانی وبر راهی مناسب برای عملیاتی کردن تعریف دلبستگی به شغل است چارچوب نظری دیگر دلبستگی به شغل را تابع موقعیت میداند.
لاولر و هال (۱۹۷۱)، تصور میکنند که دلبستگی به کار تابعی از تعامل بین شغل و فرد است. هرچند تفاوتهای فردی مهم است، تمام عوامل موقعیتی نیز تأثیرگذار هستند. ازنظر آنها هرچند بسته به تواناییها و ویژگیها فردی دلبستگی به شغل بین افراد متفاوت است و به همین دلیل بر نقش تفاوتهای فردی تأکید میکنند، اما از طرف دیگر در صورت مساوی بودن ویژگیها و تواناییهای فرد. اگر افراد بتوانند این تواناییها استفاده کنند دلبستگی به شغل بیشتری خواهند داشت و این بر عهده سازمان است که چنین فضایی را ایجاد کند.
فاریس (۱۹۷۱)، تصور میکند که دلبستگی به شغل تابع تعامل بین فرد و محیط وی است.
لودال و کجنر (۱۹۶۵)، نیز چنین دیدگاهی دارند و مینویسند: واضح است که دلبستگی به شغل تحت تأثیر شرایط محلی سازمان و نیز جهتگیری ارزشی است که در فرایند اجتماعی شدن اولیه آموخته میشود. این تفاوتها در تعریف دلبستگی به شغل و نظریهپردازی مربوط به آن سبب شده است که چنین پارادایم موازی در مورد دلبستگی به شغل وجود داشته باشد که سبب ابهام در رسیدن به یک نتیجه قطعی در مورد آن شده است (صالح و هسک[۱۵] ۱۹۷۶، به نقل از رحیمیان ۱۳۸۳).
دلبستگی به شغل بهعنوان یک باور خاص رابطه فرد با شغل کنونی او را در نظر میگیرد که از تعهد سازمانی متفاوت است (پرتز، استیرز، ماودی، بولیان[۱۶] ۱۹۷۴)؛ که مربوط به نگرش عمومی فرد نسبت به سازمان بهعنوان یک کل میباشد.
دلبستگی شغلی مذکور یک ویژگی مطلوب است. درواقع افراد دارای دلبستگی شغلی بالا ظاهراً از شغل خود رضایت دارند، روحیه مثبتی در کار نشان میدهد و نسبت به سازمان و همکاران خود تعهد بالایی ابراز میکند. (کارسون، کارسون ویدین، ۱۹۹۵؛ کوهن ۱۹۹۵).
چنین افرادی بهندرت به انصراف از شغل خود میاندیشند و انتظار میرود سالها برای سازمان متنوع خود کار کنند (براون، ۱۹۹۶). طبق تعریف کانونگو (۱۹۸۲)، دلبستگی شغلی سهم مهمی در هویت روانشناختی فرد دارد. شغل کارکنان دارای دلبستگی شغلی بالا با هویتها، رغبتها و هدفهای زندگی آنان پیوند تنگاتنگی دارد.
کارکنان ممکن است در محیط کار در واکنش به ویژگیهای خاص محیط کاری با شغل خود درگیر شوند (میرهاشمی، ۱۳۸؛ میرهاشمی و شریفی، وینتر و ساروس، ۲۰۰۲)، یا اینکه واحد مجموعهای از نیازها، ارزشها، با خصیصههایی باشند که زمینه دلبستگی شغلی را فراهم میآورد (رابینو و هال، ۱۹۷۷).
[۱……………………….
………………………….
…………………………..