دانلود پروپوزال آماده: تفاوت زمان دستوری و زمان تقویمی در زبان فارسی
- پس از پرداخت لينک دانلود هم نمايش داده مي شود هم به ايميل شما ارسال مي گردد.
- ايميل را بدون www وارد کنيد و در صورت نداشتن ايميل اين قسمت را خالي بگذاريد.
- در صورت هر گونه مشگل در پروسه خريد ميتوانيد با پشتيباني تماس بگيريد.
- براي پرداخت آنلاين بايد رمز دوم خود را از عابربانك دريافت كنيد.
- راهنماي پرداخت آنلاين
- قيمت :390,000 ریال
- فرمت :Word
- ديدگاه :
دانلود پروپوزال آماده: تفاوت زمان دستوری و زمان تقویمی در زبان فارسی
قسمت هایی از پروپوزال:
۱- بیان مسأله:
……………………………
۲- اهمیت و ضرورت تحقیق:
……………………………
۳- پیشینه تحقیق:
زبان شناسان پیشین نیز مسئلهی عدم تطابق زمان دستوری و تقویمی را به طور اجمالی مورد توجه قرار دادهاند. برای نمونه باطنی (۱۳۵۷) موضوع یکی کردن زمان دستوری و زمان غیردستوری را از جمله مواردی میداند که دستوریان سنتی صورت و معنا را یکی کرده و تعاریف نارسایی ارائه دادهاند. وی سپس با آوردن مثالهایی و نشان دادن عدم تطابق زمان دستوری و زمان تقویمی این موضوع را روشن میکند.
همچنین شفایی (۱۳۶۳) زمان را بر دو دستهی گرامری و نجومی دانسته است و زمان گرامری مفهومی نسبی و زمان نجومی را مفهومی مطلق معرفی کرده است. وی زمان گرامری را بدون واحد سنجش معرفی کرده و لحظهی تکلم را آغاز سنجش زمان گرامری عنوان میکند. به نظر نمیرسد بحث شفایی در مورد زمان گرامری و زمان نجومی به ایجاد تمایز بین این دو توسط مخاطبان کمک چندانی کند.
هیرمندی (۱۳۷۰) نیز به تمایز بین زمان دستوری و زمان غیر دستوری اشاره کرده است. وی زمان دستوری را با استفاده از دانشنامهی آمریکانا تعریف نموده که تا حدودی مبهم و گنگ مینماید. وی زمان غیر دستوری را نیز مفهومی فلسفی و مبهم دانسته و از این رو تعریفی از زمان غیردستوری ارائه نمیکند.
در این جا ما نگاهی به کتابهای دستور زبان فارسی خواهیم داشت تا نوع نگاه دستورنویسان به مقولهی زمان فعل مشخص شود. با توجه به تعاریف آنها از زمان فعل و چگونگی دسته بندی آنها می توان چگونگی دید آنها نسبت به تمایز زمان دستوری و زمان تقویمی را نیز مشخص کرد.
در ابتدا می توانیم نگاهی به یکی از قدیمی ترین دستورهای فارسی داشته باشیم. قریب و همکاران (۱۳۲۷) فعل (کُنش) را کلمهای دانستهاند که بر حصول معنی مصدر دلالت کند و حدوث آن از ذاتی در یکی از زمانهای سه گانه گذشته، حال و استقبال باشد. آنها فعلی که بر گذشته دلالت کند را ماضی میگویند مثل «پرویز رفت»، «ایران کشور بزرگ و جهانگیری بود»، «پیغمبر در عهد انوشیروان متولد گردید»، «در فتنه مغل ایران ویران شد». همچنین فعلی که بر زمان حال یا آینده دلالت کند را مضارع میگویند مثل «نسیم بهار میوزد»، «آفتاب میدرخشد»، «ایران به مقام بزرگی دیرین خود خواهد رسید».
همچنین در کتاب آنها بخشی معرفی شده با عنوان حروف زاید در افعال که آنها این حروف را «ب»، «ن»، «م»، «می»، «همی» بیان نمودهاند. پنج استاد تک تک این حروف را به لحاظ تاریخی بررسی نمودهاند و مثالهایی از آنها را از اشعار و متون قدیمیتر بیان کردهاند. ایشان در مورد «می» و «همی» این گونه مینویسند که «علامت استمرارند چه در ماضی چه در مضارع چون: میرفت همیرفت. میگوید همیگوید میگوی همیگوی» علاوه بر این، توضیحات زیادی در مورد «می» و «همی» و چگونگی به کار رفتن آنها در گذشته بیان شده است.
بدیهی است که داشتن چنین دیدگاهی نسبت به ساخت فعل و بیان جملاتی مانند «حدوث فعل از ذاتی در یکی از زمانهای سه گانه است» نشان از این است که قریب و همکاران مانند دیگر دستوریان سنتی همزمان خودشان در برابر هر ساخت صوری، معنایی جداگانه را متصور می شده اند و ساخت صوری را دارای رابطه ای مستقیم و یک به یک با ساخت معنایی می دانسته اند لذا مشخص است که آن ها نسبت به عدم تطابق زمان دستوری و تقویمی بی توجه بودهاند.
باطنی (۱۳۴۸) از جملهی اولین زبان شناسانی بوده که به بررسی تمایز صورت و معنا در زبان فارسی پرداخته است. وی بیان میدارد که بیشتر دستورهای سنتی ساخت یا صورت را با معنی در هم آمیختهاند و نتیجهی این کار آنها پدید آمدن دستوری است که نه از نظر ساختمانی و نه از نظر معنایی ارزشی ندارد.
او این چنین مینویسد که چون دستورهای سنتی الگوهای زبانی را براساس معنا تعریف کردهاند، تعاریف آنها غلط و نارسا است. وی برای بیان این نارسایی به سراغ تمایز بین زمان دستوری و زمان تقویمی رفته و همان مثال عدم انطباق زمان تقویمی در برخی موارد با فعل ماضی را به کار برده است. همچنین وی در مثالی دیگر این تعریف را از دستوریان سنتی در مورد فعل مطرح کرده که گفتهاند هر فعل سه مفهوم کار یا حالت، زمان و شخص را شامل میشود اما در جملهای مانند «او را میتوان فریفت» یا «این کار را باید کرد»، «می توان فریفت» و «باید کرد» در فارسی فاعل نمی پذیرند و لذا شخص و عدد آنها هیچ گاه مشخص نیست. وی ریشهی همهی این تناقضات را یکی کردن صورت و معنی توسط دستوریان سنتی می داند.
در بخشی دیگر نیز با عنوان «رابطهی صورت و معنی» به تبیین چگونگی ارتباط این دو جنبهی زبانی با یکدیگر پرداخته شده است. وی چنین بیان میدارد که در زبان شبکهای از روابط بین اجزای سازندهی درون آن وجود دارد و مجموعهی همین روابط پدید آورندهی صورت زبان هستند. از طرف دیگر از این ساختمان برای توصیف و گفتگو در مورد ویژگیهای جهان خارج استفاده میشود. نقش این ساختمان و روابط در ارتباط با جهان خارج همان معنی زبان است.
بدین ترتیب بخشهای مختلف زبانی دارای صورت و معنی هستند که یکی رابطهی درونی و دیگری رابطهی خارجی زبان را نشان میدهد. باطنی در ادامه بیان میدارد که بیشتر دستورنویسان سنتی کوشیدهاند از روی معنی زبان، صورت آن را تعریف کنند و از همین رو هنگام تعریف اسم این گونه نوشتهاند که اسم کلمهای است که بر شخصی یا حیوانی یا چیزی یا حالتی دلالت میکند.
باطنی از معدود کسانی است که موضوع عدم تطابق صورت و معنا و به ویژه تمایز زمان دستوری و زمان تقویمی را مورد توجه قرار داده است و یکی از معایب دستورنویسی سنتی را آمیختن صورت و معنا میداند. وی چنین اظهار میدارد که یکی از پنداشتههای نادرست دستورنویسان سنتی که آگاهانه یا ناآگاهانه پایه کار خود قرار داده اند برابر دانستن هر صورت زبانی با یک معادل معنایی است و این که همیشه همان صورت زبانی را بیانگر آن معنا میدانند.
باطنی (۱۳۵۷) در ادامه بیان میدارد که وقتی دستورنویسان سنتی رابطهی مستقیم مورد تعریف خود را بین صورت و معنی مشاهده نمیکنند یا در مورد این «بی نظمی» فلسفه بافی میکنند و یا تقصیر را به گردن گویشوران زبان میاندازند که به خاطر «بی دقتی، نفهمی و بی سوادی» زبان پاک گذشتگان را دچار تباهی کردهاند. او علت این مشکل را فرض نادرست خود دستورنویسان بیان میکند که در نتیجهی آن گروهی به گویشوران زبان گوشزد میکنند در گفتار و نوشتار خود دقت بیشتری کنند.
البته به گفتهی خود او منظور از این سخنان این نیست که بین صورت معنا رابطه ای نیست بلکه منظور او این است که این رابطه همچون ریاضیات مستقیم و یک به یک نیست و در زبان رابطه ی صورت و معنا بسیار سست تر است. وی برای روشن گشتن دیدگاه خود این مثال را مطرح میکند که در زبان فارسی مانند دیگر زبانها بیشتر واژهها بیشتر از یک معنی دارند بسیاری از واژهها نیز با واژههای دیگر ترادف معنایی دارند و در حقیقت واژههایی که تنها دارای یک معنی باشند در زبان بسیار نادر هستند اما چنین مطلبی عیب و نقص زبان نبوده و از ذات زبان نشات میگیرد و تا زمانی که ساختار ذهن آدمیان به شکل کنونی است، زبان نیز به همین صورت به کار میرود و این مورد هیچ گونه اختلال و مشکلی در ارتباط زبانی بین انسانها ایجاد نخواهد کرد.
وی زیر عنوان موضوع آمیختن صورت و معنا موارد دیگری نیز مورد بررسی قرار میدهد که آن ها را از سنخ همان موضوع یکی کردن صورت و معنا میداند موارد مطرح شده از سوی وی عبارتند از یکی کردن عدد دستوری و شمارش، درهم آمیختن جنس دستوری و جنس زیست شناختی و برابر دانستن زمان دستوری و زمان غیردستوری. او در بخشی با عنوان «زمان دستوری و زمان تقویمی» چنین بیان میکند که از دیگر موارد نشان دهندهی اختلاط صورت و معنا توسط دستوران نویسان سنتی در ارتباط با زمان فعل (tense) به عنوان یک مقولهی دستوری و وقت وقوع فعل (time) است.
وی ضمن خاطرنشان کردن مجدد ارتباط بین این دو مفهوم اظهار میکند منظور او این است که رابطهی بین این دو مستقیم و یک به یک نیست و بررسی زمان دستوری فعل با در نظر گرفتن زمان وقوع عمل باعث نابسمانی کار میشود. او این گونه بیان میکند که در همهی دستورهای سنتی زبانهای اروپایی این برابر انگاشته شدن زمان دستوری و غیر دستوری مشاهده میشود و همین مورد در دستورنویسی زبان فارسی نیز راه یافته است و برای روشن گشتن موضوع تعریفی را از یکی از کتابهای دستور سنتی بیان میکند با این مضمون که فعل ماضی مختص زمان گذشته، مستقبل آینده و مضارع و امر نیز مشترک میان حال و آیندهاند سپس بیان میکند که همیشه فعل ماضی دلالت بر زمان گذشته ندارد و از همین رو مثالهایی را عنوان که میکند که در همگی آنها فعل ماضی دلالت بر زمانی جز گذشته دارد مثل اصرار لازم نیست، اگر میدانستم میگفتم و مثال زمانی که فردی وقایع سرقت گذشته را برای دوستان خود با استفاده از فعل مضارع تعریف میکند.
نهایتا وی چنین نتیجهگیری میکند که فعل ماضی لزوما دلالت بر زمان گذشته ندارد و هر عملی در گذشته نیز تنها با فعل ماضی بیان نمیشود، در حقیقت زمان دستوری و غیردستوری رابطهی مستقیم با یکدیگر ندارند. چنین وضعی تقریبا در همهی دستورهای سنتی دیده میشود اما بعضی زبانها برای این دو مفهوم دو اصطلاح جدا دارند که تمایز بین آن دو را آسان میکند مثل زبان انگلیسی که دارای دو اصطلاح tense و time است، در حالی که در برخی زبانهای دیگر مثل زبان خود ما و زبان فرانسه که برای هر دو مفهوم واژهی Le temps را به کار میگیرد، چنین تمایزی مشاهده نمیشود. وی در پایان مبحث زمان دستوری و زمان غیردستوری خاطر نشان میکند که بررسی برخی از زبانهای غیر هند و اروپایی نشان میدهد که عمق تفاوت این دو مفهوم تا چه اندازه است.
لذا چنان که مشاهده میشود تعریف باطنی تصویر نستبا کاملی را از رابطه صورت و معنا ارائه میکند. تصویری که او ارائه میکند چنان است که این دو نه دارای رابطهی کامل بوده و نه بدون رابطه اند. از یک طرف وی اشاره میکند که صورت و معنا همیشه با هم مطابقت نمیکنند و از طرفی دیگر بیان میکند که این موضوع به معنای بدون رابطه بودن صورت و معنا نیست بلکه بدان معنا است که رابطهی آنها یک به یک و ریاضی وار نیست.
ناتل خانلری (۱۳۶۳) فعل را کلمهی اصلی گزاره دانسته و آن را به عنوان کلمهای تعریف میکند که کار یا حالتی را نشان داده و معنای آن دارای رابطه با زمان است. وی سپس زمان فعل را به سه مرحله گذشته، اکنون و آینده تقسیم میکند. وی مبنای تقسیمات خود را زمان ادای جمله قرار میدهد بدین صورت که اکنون یا حال وقتی است که جمله ادا میشود. گذشته یا ماضی مرحلهی پیش از ادای جمله و آینده یا مستقبل زمانی پس از گفتار است. وی پس از آن مفهوم زمان را در کنار مفاهیم شخص و کار و حالت قرار داده و بیان میدارد که فعل هر سهی این مفاهیم را شامل میشود.
او در ادامه فعل را متشکل از ماده و شناسه عنوان میکند. بدین صورت که ماده بخشی از فعل است که در صیغههای مختلف فعل یکسان است ولی شناسه بخش دیگری از فعل است که بر اساس شخص و شمار تغییر میکند. وی سپس مادهی فعل را نیز دارای دو دستهی مادهی ماضی و مادهی مضارع بیان میکند. بدین صورت که همهی صیغههای دال بر زمان گذشته از مادهی ماضی و همهی صیغه های دال بر زمان حال یا آینده از مادهی مضارع مشتق میشوند. وی عنوان میکند و وجه اخباری را در برابر وجه التزامی قرار میدهد. بدین صورت که وجه اخباری زمانی به کار میرود که وقوع کار یا حالت مورد یقین باشد و گوینده خبر آن را بدهد و در مقابل وجه التزامی زمانی مورد استفاده قرار میگیرد که در مورد کار یا حالت یقینی وجود ندارد و وقوع فعل مسلم نیست. وی علاوه بر آن وجه امری را نیز در برابر وجه شرطی قرار میدهد. تعریف خانلری از وجه شرطی صیغهای است که برای فرمان دادن به کار گرفته میشود همچنین وجه شرطی وجهی است که برای مشروط کردن صورت پذیرفتن فعل به وقوع فعل دیگر به کار میرود.
نکتهی جالب توجه در مورد مطالب خانلری این است که وی به معرفی وجهی به نام «وجه شرطی» پرداخته است در حالی که در زبان فارسی به لحاظ صوری وجه متمایزی با نام وجه شرطی وجود ندارد. در زبان فارسی اگر چه به لحاظ معنا وجه شرطی قابل درک است، اما صورت خاصی از فعل به نام وجه شرطی دیده نمیشود. وی که به ایراد از بی سوادانی پرداخته است که ساختها و ترکیبات خارجی را وارد زبان فارسی کردهاند و مثلا عباراتی مانند «نقش بازی کردن»، «شرایط» و استفاده مکرر از ضمایر را به تقلید از زبانهای خارجی مورد استفاده قرار دادهاند، خود با مطرح کردن وجهی صوری با عنوان «وجه شرطی» برای زبان فارسی نیز در حقیقت نوعی بیان غیر واقع را داشته است.
در حقیقت وجه شرطی که در زبانی مثل زبان فرانسه مطرح میشود شکلی خاص از کلمهی فعل است که معنی ویژهای نیز در بردارد و در زبان فارسی برابر آن دیده نمیشود و کاربرد آن نیز تنها مشروط شدن انجام عملی به عمل دیگر نیست. در این زبانها وجه شرطی وجه دیگری در کنار وجوه دستوری التزامی و اخباری است که تا حدی از شدت سخن گوینده میکاهد. این ساخت کاربردهای مختلفی دارد از جمله درخواست مودبانه، بیان شرایط خیالی و فرضی و … و استفاده شدن در جملات شرطی تنها یکی از کاربردهای این ساخت است.
در برخی زبانها مثل زبان فرانسه هم ساخت مستقلی از فعل برای شرط وجود دارد و هم معنی و مفهوم آن مشخص است. در زبان دیگری مانند زبان انگلیسی معنی و مفهوم وجه شرط وجود دارد اما ساخت مستقلی برای آن موجود نیست و معنا و مفهوم آن در بیشتر مواقع از طریق فعل کمکی «would» و گاهی نیز با افعال کمکی دیگری از قبیل «might» و «should» منتقل میشود.
نکتهی دیگر این که او در تعاریف ارائه شدهی وی هیچ اشارهای به نمود فعل نشده است. در حقیقت «نمود» از سوی وی مورد عنایت قرار نگرفته است. بر اساس مطالب مطرح شده، «نمود» بخشی از ساخت دستوری زمان فعل در نظر گرفته شده است و مفهوم آن نیز مشخص است. او با در هم آمیختن جنبههای مختلف فعل ساختهایی را با عنوان صیغههای فعل از قبیل ماضی التزامی، ماضی بعید، ماضی استمراری، مضارع التزامی و … معرفی کرده است و سپس در برابر هر یک از این ساختها معانی و کاربردهای خاصی را بیان کرده است که هر معنا و مفهوم از طریق ساخت ویژهی خود قابل بیان شدن است. لذا بدیهی است که این نوع نگرش خانلری حاکی از یکی دانستن صورت و معنا و در نتیجه زمان دستوری و تقویمی از سوی اوست. در حقیقت، از دید دستور زبان او هر ساخت عین مفهوم و فاقد ماهیتی مستقل است.
از دیگر دستور های معروف زبان فارسی که زمان فعل را نیز مورد بررسی قرار داده انوری و گیوی (۱۳۷۰) است. آنها بیان میکنند که فعل برخلاف کلمههای دیگر صرف میشود یعنی صورتهای گوناگون میپذیرد و به تنهایی یا به کمک وابستههایی در آن واحد به چهار مفهوم دلالت میکند که یکی از این مفاهیم، زمان است. آن ها فعل را مشخص کنندهی زمان وقوع عمل معرفی میکنند و در ادامه گذشته، حال و آینده را به عنوان زمان اصلی ارائه میکنند.
آنها با آوردن مثالهای:
«احمد به خانه رفت» ، «احمد به خانه رفته است» ، «احمد به خانه رفته بود» و «احمد به خانه می رفت»
این گونه اظهار میدارند که فعل های ماضی بالا هریک در مورد خاصی به کار می روند.
آن ها مشتقات فعل را بر دو دستهی ساختهای فعلی و ساختهای اسمی صفتی بیان نموده و ساختهای فعلی را نیز به نوبهی خود به دو دستهی ساختهای فعلی که با بن ماضی ساخته میشوند و ساختهای فعلی که با بن مضارع ساخته میشوند تقسیم میکنند. ماضی ساده، ماضی استمراری، ماضی نقلی، ماضی بعید، ماضی ابعد، ماضی نقلی مستمر، ماضی مستمر (ملموس)، ماضی ملموس نقلی، ماضی التزامی، مستقبل از جملهی ساختهای فعلی دستهی اول و مضارع ساده، مضارع اخباری، مضارع التزامی، مضارع مستمر (ملموس) و امر از جملهی ساختهای فعلی دسته دوم هستند.
ایشان سپس به بررسی تک به تک این ساختها پرداختهاند و ابتدا چگونگی ساختن آنها و سپس کاربردها و معانی آنها را بیان کردهاند. نوع نگاه انوری و گیوی (۱۳۷۰) به ساخت زمان فعل و بیان معانی و کاربردهای خاص نشان دهندهی عدم تمایز بین زمان دستوری و تقویمی از سوی این دو است.
ارژنگ (۱۳۷۴) فعل فارسی را به لحاظ ساختار بر چهار نوع امر، مضارع، مستقبل و ماضی میداند. وی فعل امر را برگرفته از بن مضارع عنوان کرده و زمان آن را حال حقیقی یا حال فرضی بیان میکند. او بیان میدارد که فعل مضارع از بن مضارع به علاوهی شناسه و جزء پیشین به دست میآید و فعل مستقبل از راه مضارع ساده فعل خواستن به علاوهی مصدر مرخم فعل مورد نظر ساخته میشود. وی سپس انواع ماضی را معرفی کرده و چنین بیان میدارد که ماضی ساده از بن ماضی و شناسه ساخته میشود و ماضی نقلی، ماضی بعید و ماضی التزامی از صفت مفعولی فعل مورد نظر به اضافهی فعل معین ساخته میشوند.
او پس از معرفی ساختهای مختلف افعال، یک به یک به بیان کاربردهای مهم این ساختها میپردازد و برای هر ساختی بیشترین معانی و کاربردها را ارائه میکند. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که وی با داشتن چنین نگرشی و بیان معانی و کاربردهای دقیق برای هر ساخت فعلی احتمالا تفاوت میان زمان دستوری و زمان تقویمی را مورد عنایت قرار نداده است.
از دیگر دستورنویسانی که به تبیین مقولهی زمان فعل پرداخته است، وحیدیان کامیار (۱۳۷۹) است. او زمان، نمود و وجه را از ویژگیهای شش گانهی فعل میداند. وی بیان میکند که در زبان فارسی سه زمان اصلی گذشته، مضارع و آینده وجود دارد. او پس از تعریف تکواژ بن به عنوان بخشی از فعل که در هر شش ساخت آن مشترک است اظهار میدارد که هر فعل دارای دو بن ماضی و مضارع است. و در ادامه بیان میکند که در زبان فارسی بن مضارع اصل بوده و بن ماضی از بن مضارع ساخته میشود. او سپس فعل های زبان فارسی را به دو دسته ی باقاعده و بی قاعده تقسیم نموده و سپس برای چگونگی اشتقاق بن ماضی از مضارع قواعدی را عنوان میکند.
وی با این که در تعریف ویژگیهای شش گانهی فعل وجه، نمود و زمان را جدا از هم بیان میکند اما پس از معرفی بن ماضی و مضارع آن سه را ادغام نموده و زمانهایی مانند گذشته استمراری و گذشته التزامی را میسازد و برای هر یک به تعریف کاربردهایی خاص میپردازد.
با نگاهی دقیق به توضیحات وحیدیان کامیار میبینیم که هر چند وی در ابتدا جنبههای نمود، زمان، و وجه را در میان جنبههای شش گانهی تعریفی خود جدا بیان کرده اما سپس با در هم آمیختن آنها ساختهایی مانند گذشته ساده نقلی و مضارع التزامی را بیان میکند. بیان شدن معانی و کاربردهای خاص برای هر ساخت میتواند نشان دهندهی این موضوع باشد که وحیدیان کامیار نسبت به موضوع تفاوت زمان دستوری و زمان تقویمی و عدم تطابق آنها با یکدیگر در بسیاری موارد بی توجه بوده است.
مشکوه الدینی (۱۳۸۴) نیز بدون اشاره به جنبههایی مانند وجه، نمود و زمان؛ فعل را به دستههایی مانند فعل حال ساده اخباری، فعل حال استمراری، فعل حال التزامی، فعل امر، فعل گذشته استمراری و… تقسیم کرده و سپس به لحاظ ساخت واژی به بررسی آنها پرداخته است. وی علاوه بر این در قسمتهایی با عنوان معنی و کاربردها برای هریک از این دسته ها کاربردهایی بیان کرده است.
شیوهی نگرش وی به مقولهی زمان فعل و بیان گشتن معانی و کاربردهای خاص برای هر ساخت میتواند حاکی از غفلت وی نسبت به تمایز و عدم انطباق زمان دستوری و زمان تقویمی باشد. نکته جالب این که او در دسته بندیهای خود، دستههایی را نام برده که حتی مرتبط با جنبههای فعل فارسی نمینمایند. برای مثال وی از دستهای با عنوان فعل پرسشی یاد کرده و چنین بیان داشته است که در فارسی فعل پرسشی با طرح تکیه ای و آهنگی ویژهی خیزان ظاهر میشود در حالی که به نظر میرسد حالت پرسش بیشتر در ارتباط با کل جمله باشد و نه فعل به تنهایی.
رحیمیان (الف۱۳۸۶) نیز با اشاره به این که رابطه میان نمود صوری و نمود معنایی ساختهای فعلی در بسیاری موارد دارای رابطهای مستقیم و یک به یک نیستند وجود چنین عدم تطابقی را بخشی از اصول همگانی حاکم بر زبانهای دنیا میداند. او ساختهای خودایستا در دو زمان دستوری گذشته و غیر گذشته را که شامل هشت ساخت بوده، مورد بررسی قرار داده است و در هر ساخت حداقل یک و حداکثر پنج مورد عدم تطابق بین صورت و معنا را یافته است.
وی چنین بیان میدارد که وقتی در زمان گذشته بیان شرط، تمنا، تهدید، اخطار، احتمال و همچنین رخدادهای لحظهای و امور در شرف وقوع در کار باشد، رابطهای مستقیم میان نمود صوری و معنایی وجود ندارد و در ساختهای گذشته در مواردی مانند شرط، هشدار، گله، گزارش، تصورات ذهنی، پیش بینی و تداوم رخداد در بستر زمان، تطابقی بین صورت و معنا دیده نمیشود.
همچنین رحیمیان (ب۱۳۸۶) به بیان ویژگیهای ساخت جاری در زبان فارسی و دفاع از ماهیت مستقل صوری و معنایی آن در برابر ساخت استمراری میپردازد. وی کاربردها و معانی منحصر به فرد ساخت جاری مانند بیان جاری بودن رخداد در بستر زمان و بیان مفاهیمی مثل رخدادهای در شرف وقوع، رخدادهای محتمل، و اعلام هشدار و اعتراض را مورد بحث بررسی قرار داده است.
او پس از نگاهی به منابع نحوی سنتی و مدرن فارسی ابتدا مقولهی زمان دستوری را مورد بررسی قرار میدهد و پس از بیان نظرات تنی چند از دستورنویسان در مورد زمان دستوری و زمان غیر دستوری به تبیین جنبهی زمان دستوری فعل و تفاوت آن با زمان تقویمی میپردازد وی چنین بیان میدارد که آن چه از زمان دستوری مد نظر وی است تنها در ارتباط با خود کلمهی صرفی فعل بوده و جدای از زمان تقویمی است که تشکیل شده از ساعات، روزها و ماهها است.
وی ادامه میدهد که این گونه زمان دستوری مورد نظر او در قالب دو صورت فعلی بروز مییابد که یکی از آنها در افعالی همچون «میروند»، «میخورم» و … نمود یافته که بدان صورت غیر گذشته گفته میشود و صورت دیگر آن که به شکل افعالی مثل «رفتند»، «آمدید» و … نمود مییابد که از آنها با عنوان صورتهای گذشته یاد میشود.
رحیمیان (همان) همچنین بیان میدارد که صورتهای غیر گذشته همیشه با پیشوند «می-» میآیند و صورتهای گذشته ممکن است با «می-» یا بدون آن باشند. وی اظهار میدارد که بر خلاف تفکر رایج، زبان فارسی دارای «مفهوم» زمان دستوری آینده نیست و ساختی که در زبان فارسی با اضافه کردن مصدر مرخم به فعل صرفی خواستن ایجاد میشود تنها نشانگر رخدادی است که در آیندهی تقویمی روی خواهد داد. این ساخت خود متشکل از یک فعل کمکی و یک فعل اصلی است که هیچ یک معنی آینده را در بر ندارند.
البته آن چه که در این جا توسط وی در مورد عدم وجود مفهوم و ساخت زمان دستوری آینده در زبان فارسی بیان میشود به عقیده نگارنده تا حدودی شتابزده به نظر میرسد چرا که در زبان فارسی هم مفهوم آینده و هم ساخت آن وجود دارد. هر چند که باید توجه داشته باشیم که تعریف ما از مفهوم و ساخت چیست. اگر تعریف ما از مفهوم بیان عملی باشد که در زمان ادای جملات هنوز رخ نداده و قرار است در آینده پس از ادای آن جملات به وقوع بپیوندد آن گاه باید گفت که در زبان فارسی چنین مفهومی وجود دارد و از طریق ساختهای مختلف از جمله ساختهای مضارع و آینده میتوان آن را بیان کرد.
در کل چنین ابراز نظری که زبانی فاقد مفهوم زمان آینده باشد کمی عجیب به نظر میرسد زیرا زمان تقویمی آینده که همان معنا و مفهوم ساخت دستوری زمان آینده است بخشی از نظام شناختی بشر بوده و اگر زبانی حتی هیچ گونه ساختی نیز برای مفهوم آینده نداشته باشد، آن را از طریق قیود زمانی مثل فردا، سال بعد و … منتقل میکند.
اما در مورد این که زبان فارسی فاقد ساخت دستوری زمان آینده است باید گفت که چنین ساختی در فارسی وجود دارد هر چند که ساختی ترکیبی باشد. اصولا ساخت خاصی که در زبان فارسی به شکل فعل صرفی خواستن به همراه مصدر مرخم فعل شناخته میشود به بیان آیندهی تقویمی اختصاص یافته است و معنای مجموع آن سوای از معنای اجزای تشکیل دهندهی آن است. باید توجه داشت که بسیاری از ساختهای صوری زبان ترکیبی هستند، مثلا نمود جاری از طریق فعل داشتن به اضافهی پیشوند فعلی «می-» و بن مضارع ساخته میشود و اگر بخواهیم ساختهای ترکیبی را حذف کنیم باید فارسی را فاقد صورت خاصی برای نمود جاری بدانیم. ضمنا به تعبیری میتوان خود صورت فعلی گذشته را نیز ترکیبی از بن مضارع به علاوهی تکواژ گذشته ساز دانست که در این صورت، شکل گذشتهی فعل نیز ساختی ترکیبی خواهد بود.
علاوه بر مطالب فوق، رحیمیان زمان دستوری را مطابق و برابر زمان تقویمی نمیداند و صراحتا بیان میدارد که:
“انطباق نظاممندی میان زمان دستوری و تقویمی به عنوان یک اصل ثابت در فارسی نیست، هر چند در مواردی مصادیقی از انطباق دیده میشود”.
او برای روشن کردن مطالب خود مثال زیر را مطرح میکند:
– سالها بعد، اقدام سازمان یافتهای در زمینهی اصلاح خط فارسی انجام گرفت (سمیعی، ۱۹۳:۱۳۷۹)
وی فعل «انجام گرفت» را در جملهی بالا مصداق زمانی میداند که زمان دستوری با زمان تقویمی انطباق مییابد. او سپس دو جملهی زیر را بیان میکند:
– … جهانگردان از اقصی بلاد شمال غربی افریقا بار سفر میبستند… (سمیعی ۱۹،۱۳۷۹)
– فردا باید به تهران میرفتم، اما گرفتاری اجازه نمیدهد.
او در مورد جملات بالا چنین بیان میدارد که فعل «میبستند» و «اجازه نمیدهد» در این جملات هر دو به لحاظ دستوری گذشتهاند اما به لحاظ زمان تقویمی یکی بیانگر عملی است که به طور مستمر در گذشته انجام میشده است و دومی نشانگر عملی است که در آینده هرگز به وقوع نخواهد پیوست. در حقیقت این دو جمله نمونهای از عدم انطباق زمان دستوری و تقویمی در زبان فارسی هستند.
علاوه بر دو مثال بالا، رحیمیان مثال دیگری را نیز مطرح میکند که در موقعیتی فرضی شخصی به شخص دیگری در مورد ریخته شدن آب لیوان هشدار میدهد و به او میگوید «مواظب باش، آب ریخت» در حالی که آب هنوز نریخته است ولی صورت دستوری فعل به عملی اشاره دارد که در زمان گذشته انجام گرفته است.
ایشان در ادامه پس از بحث و بررسی نمود و مفهوم آن، ساخت جاری و کاربردهای آن را در زبان فارسی بررسی میکند؛ سپس به سراغ رخدادهای پویا و غیرپویا و همین طور افعال لحظهای میرود؛ او در پایان نتیجه میگیرد که برخی اوقات زمان دستوری و نمود صوری فعل با زمان تقویمی و نمود معنایی مطابقت پیدا نمیکنند.
همین طور وی بیان میدارد که ساخت دارای ماهیت صوری و معنای مستقل و متمایز از ساخت استمراری است. ساخت جاری دارای کاربردهای خاصی است که از جملهی آن ها میتوان به جاری بودن رخداد در بستر زمان، رویدادهای در شرف وقوع، بیان احتمال وقوع رخداد، هشدار دادن و اعلام اعتراض اشاره کرد.
همچنین بر اساس تحقیق رحیمیان ساخت جاری یگانه راه ابراز مفهوم رخداد جاری نیست و برای بیان این مفهوم از ساختهای دیگری نیز میتوان استفاده کرد، از جمله ساختهای استمراری، استفاده از واژههایی همچون «مشغول» و «سرگرم» به همراه مصدر و فعل بودن، و برخیگروههای حرف اضافهای.
البته این نتیجهگیری آخر رحیمیان شاهدی بر جدا و مستقل بودن مفهوم و معنا از ساخت و صورت است چرا که در این صورت تنها راه بیان مفهوم نمود جاری استفاده از ساخت جاری بود. درحقیقت، ساخت جاری مفهومی است که میتوان از طریق ساختها و صورتهای مختلف آن را انتقال داد و یکی از این ساختها، ساخت جاری است اما تنها راه انتقال این مفهوم نیست.
در میان دستورهای فارسی رحیمیان (۱۳۸۹) تقسیم بندی جالبی از فعل ارائه کرده است. او فعل را در فارسی به دو زمان گذشته و غیرگذشته تقسیم کرده است و زمان آینده را بدان جهت که آن را ساختی ترکیبی دانسته مورد بررسی قرار نداده است. وی در ادامه چنین بیان میکند که فعل غیرگذشته فارسی با وجه اخباری تنها دارای یک صورت است که باید اجبارا همراه با پیشوند فعلی «می-» آورده شود و استفاده از این صورت بدون این پیشوند ممکن نیست. مثلا در فارسی «دوستان ما خانه را خرند» وجود ندارد. اما فعل گذشته فارسی با وجه اخباری دارای دو صورت است که آنها را گذشته ساده و گذشته استمراری مینامد.
وی نمود را از دو دیدگاه مورد بررسی قرار میدهد. وی از نظر معنایی نمود را نوع نگرش گوینده به رخداد قلمداد میکند و نمود را به لحاظ معنایی به نمودهای ساده، استمراری، جاری و نقلی تقسیم میکند. سپس به بررسی صورت نمود میپردازد و صورت نمود را به عنوان ساخت هایی تعریف میکند که برای بیان جنبههای معنایی نمود به کار میروند. رحیمیان نمود هر فعل با ساخت گذشته ساده را نمود ساده تلقی میکند و صورت هایی از فعل را که دارای پیشوند فعلی «می-» هستند، نمود استمراری به حساب میآورد. وی ابراز میدارد که نمود جاری در قالب کلمه فعل نمایان نمیشود بلکه در قالب فعل کمکی داشتن همراه با صورت صرفی فعل با پیشوند «می-» بروز پیدا میکند. به همین صورت نمود نقلی در قالب ترکیبی دیده میشود بدین صورت که اسم مفعول فعل واژگانی به همراه فعل کمکی «بودن» نمود نقلی را نشان میدهد. وی اشاره میکند که نمودهای دیگری مانند نقلی استمراری و نقلی جاری نیز در فارسی وجود دارد اما دامنهی کاربرد آنها بسیار محدود است.
او در پایان تبیین نمود در زبان فارسی به نکته مهمی اشاره میکند که بی ارتباط با بحث ما نیست وی ابراز میدارد که جنبه های صوری و معنایی نمود همیشه با هم انطباق پیدا نمیکنند و با آوردن مثالهای «قول میدهم به دیدنت بیایم» و «دارم از تو ناامید میشوم» این موضوع را نشان میدهد.
در مثال اول به لحاظ صوری نمود استمراری به کار رفته اما استمراری در کار نیست. مثال دوم نیز از صورت نمود جاری بهره میگیرد اما آن چه از جمله مفهوم میشود در شرف وقوع بودن چیزی است.
او پس از بررسی نمود به جنبه وجه فعل میپردازد. وی وجه را بدین صورت تعریف میکند که هر صورت فعلی متمایز از دیگر صورت ها است و هر صورت فعلی صرف نظر از افزونه های شخص و عدد یک وجه فعلی است. او در ادامه فعل فارسی را از نظر وجه به اخباری و غیراخباری تقسیم کرده که هر یک شامل دو دستهی خودایستا و ناخودایستا هستند. وی اخباری ایستا را نیز به دو دسته غیر گذشته و گذشته تقسیم میکند و درحالی که غیر گذشته ایستا تنها یک صورت استمراری دارد، گذشته ایستا دارای صورت استمراری و ساده است. رحیمیان اخباری ناخودایستا را نیز شامل اسم مفعول میداند که دارای یک صورت استمراری و یک صورت ساده است.
وی وجه غیر اخباری را نیز همانند وجه اخباری به دو دسته ی ایستا و ناخودایستا تقسیم نموده و غیراخباری ایستا را دارای سه صورت امری، التزامی و دعائی میداند در حالی که وجه غیراخباری ناخود ایستا شامل دو صورت مصدر کامل و مصدر کوتاه است.
همان طور که دیده میشود وی برخلاف بسیاری از دستورنویسان دیگر مقولههای زمان، نمود و وجه را با هم درنیامیخته و جداگانه به بررسی هر یک از آنها پرداخته است. وی همچنین در برابر هر ساخت صوری یک معنا یا کاربرد خاص را تعریف نکرده است که این امر میتواند نشان از آن باشد که رحیمیان برخلاف دیگر دستور نویسان که پس از بیان هر ساختی به بیان معنی و کاربرد منحصر به فرد آن میپردازند، هر ساختی از زمان فعل را برابر مستقیم زمانی خاص نمیداند. همچنین وی در خلال بحث خود به این نکته اشاره میکند که جنبههای صوری و معنایی نمود همیشه با یکدیگر انطباق پیدا نمیکنند. عدم انطباق جنبههای صوری و معنایی نمود در حقیقت بحث پایان نامهی پیش رو در حوزهی نمود است.
در میان منابع لاتین نیز راستارگویوا (۱۹۵۳) در بخشی با عنوان فعل در مورد چگونگی شکل یافتن فعل چنین بیان میدارد که در زبان فارسی فعلها بر اساس نحوهی شکل گیری به دو دستهی ساده و مرکب تقسیم میشوند. او بیان میدارد که افعال ساده به کمک شناسه و پیشوندهای می- یا ﺑ- (گاهی نیز بدون پیشوند) با بهره گیری مستقیم از بن ماضی یا مضارع فعل ساخته میشوند. وی از میان این ساختها، به ساختهایی همچون گذشته ساده، گذشته استمراری، امر و … اشاره میکند. او در دو جدول جدا شکلهای فعلی مشتق از بن ماضی و بن مضارع را نیز مشخص میکند.
وی در مورد فعلهای مرکب نیز این گونه بیان میدارد که این فعلها از راه ترکیب فعل اصلی با یک فعل کمکی ایجاد میشود و سپس فعلهای بودن، شدن، خواستن و یک فعل ناقص پسوندی (ام، یی، است، ایم، اید، اند) را به عنوان فعلهای کمکی مشخص کرده است.
لازار (۱۳۸۴) فعل فارسی را دارای سه وجه اخباری، التزامی و امری میداند و بیان میدارد وجه اخباری تعداد زیادی از زمانها را شامل میشود که یا نشان دهندهی زمان بوده و یا تفاوتها در نمود فعل را نشان میدهند. وجه التزامی دارای دو زمان بوده و وجه امری یک زمان دارد. او علاوه بر این بیان می دارد که افعال از نظر نحوهی تشکیل به دو دستهی ساده و مرکب (منظور فعلی است که به همراه فعل کمکی صرف میشود) تقسیم میشوند.
وی در ادامه افعال ساده را نیز بسته به ریشه به دو گروه تقسیم میکند. افعالی که از ریشهی ۱ (بن مضارع) گرفته میشوند مضارع اخباری، مضارع التزامی و اسم فاعل را تشکیل میدهند و افعالی که از ریشهی ۲ (بن ماضی) گرفته میشوند شامل ماضی مطلق، ماضی استمراری، اسم مفعول و مصدرهای دو گانه (مصدر کامل و مرخم) میشوند. لازار (همان) اشاره میکند که برای صرف فعل به این ریشهها باید شناسهها و پیشوندهای فعلی اضافه گردد و برای ساخت صورتهای اسمی نیز پسوندهای اشتقاقی افزوده شود. او در مورد صیغههای مرکب نیز این گونه بیان میدارد که صیغهی مستقبل از طریق مصدر مرخم ساخته میشود و دیگر صیغهها اسم مفعول را به کار میگیرند. همچنین همهی صیغههای مجهول نیز از ترکیب اسم مفعول و فعل معین ایجاد میشوند.
او سپس چنین عنوان میکند که افعال فارسی بر پایهی رابطهی ریشهی ۱ با ریشهی ۲ به دو دستهی افعال با قاعده و افعال بیقاعده تقسیم میشوند. در افعال باقاعده، ریشهی ۲ از راه افزودن پسوند «-ید» به ریشهی ۱ به دست میآید اما در افعال بیقاعده، ریشهی ۲ همیشه به «-د» یا «-ت» ختم میشود. این افعال براساس ریشهی ۲ و چگونگی مشتق شدن از ریشهی ۱ به ده دسته تقسیم میشوند که عبارتند از ۱) ریشهی ۲ مختوم به «-ند» مثل «ماندن، راندن، خواندن» ۲) ریشهی ۲ مختوم به «-رد» مثل «گزاردن، پروردن» ۳) ریشهی ۲ مختوم به «اد» مثل «افتادن، ایستادن ۴) ریشهی ۲ مختوم «-ود» مثل «نمودن، پیمودن» ۵) ریشهی ۲ مختوم «-ید» مثل «آفریدن، چیدن» ۶)ریشهی ۲ مختوم به «خت» مثل «ساختن، پرداختن» ۷) ریشهی ۲ مختوم به «-شت» مثل «گذاشتن، نگاشتن» ۸) ریشهی ۲ مختوم به «-ست» مثل «آراستن، پیراستن، ویراستن» ۹) ریشهی ۲ مختوم به «-فت» مثل «یافتن، فریفتن»، ۱۰) منفرد: زدن/زن- ، آمدن/آی-
لازار (همان) پیشوندهای فعلی را نیز بر دو گونهی «می-» و «ﺑ-» میداند که «می-» ارزش استمرار داشته و در ساخت مضارع اخباری، ماضی استمراری و ماضی نقلی مورد استفاده قرار میگیرد مثل «میخرم، میخریدم، میخریدهاند» و «ﺑ-» ابزاری صرفی برای مشخص کردن وجوه التزامی و امری است.
او در تقسیمبندی افعال بر اساس زمان و وجوه، افعال را به دو دستهی صیغههای مشتق از ریشهی ۱ فعل و صیغههای مشتق از ریشهی ۲ فعل تقسیم میکند. صیغههای مشتق از ریشهی ۱ فعل عبارتند از مضارع اخباری، مضارع التزامی و فعل امر و صیغههای مشتق از ریشهی ۲ فعل نیز ماضی مطلق، ماضی استمراری، ماضی نقلی، ماضی نقلی استمراری، ماضی بعید، ماضی نقلی بعید و ماضی التزامی را در بر میگیرد. وی پس از این دستهبندی جداگانه ساخت مستقبل را معرفی میکند. او هر صیغهای از افعال را که معرفی میکند، علاوه بر نحوهی ساخت آنها کاربردها و معانی خاصی را به هر یک از آنها اختصاص میدهد و لذا میتوان گفت که لازار نیز به تفاوت میان زمان دستوری و تقویم حساس نبوده است.
لمبتون (۱۹۵۳) نیز زمانهای دستوری فعل فارسی را بر دو دسته میداند. یکی آنهایی که برگرفته از بن ماضی هستند و دیگری آنهایی که برگرفته از بن مضارع هستند. دستهی فعل های گرفته شده از بن ماضی شامل ۷ دستهاند که عبارتند از حالت مفعولی فعل، گذشه ساده، گذشته استمراری، ماضی نقلی، ماضی بعید، ماضی التزامی، و آینده.
همچنین وی دستهی فعلهای برگرفته از بن مضارع را نیز به پنج بخش تقسیم میکند که این پنج بخش عبارتند از شکل فاعلی فعل (با افزودن ان به بن مضارع تشکیل میشود مثل«خواهان»)، اسم عامل (با افزودن –نده به بن مضارع)، زمان حال، مضارع التزامی، و امر. لمبتون (۱۹۵۳) در توضیحات خود اضافه میکند که در ادوار گذشتهی فارسی از بن مضارع به علاوهی شناسه برای بیان زمان حال به طور کلی استفاده می شده اما در زبان فارسی نو این ساخت با ساخت مضارع التزامی اشتباه گرفته شده و نویسندگان در زبان فارسی ﺑ- التزامی را به خصوص در مورد فعل های مرکب حذف می کنند. وی همچنین اشاره میکند که اغلب در فعلهای مرکب نیز ﺑ- امر حذف میشود.
به هر روی لمبتون و راستارگویوا نیز راه دستور نویسان سنتی ایرانی را رفتهاند و جنبههای نمود، وجه و زمان دستوری را با هم در آمیخته و ساختهای مختلفی را به دست آوردهاند و همچنین در برابر هر ساخت دستوری، معنا و کاربرد خاصی را قرار دادهاند لذا به موضوع تفاوت میان زمان دستوری و زمان تقویمی توجهی نشان ندادهاند.
……………………………
۴- اهداف تحقیق:
…………………………………….
۵- فرضيه هاي تحقیق:
…………………………………….
۶- مدل تحقیق
…………………………
۷- سوالات تحقیق:
…………………………………….
۸- تعريف واژهها و اصطلاحات فني و تخصصی (به صورت مفهومی و عملیاتی):
…………………………………….
۹- بیان جنبه نوآوری تحقیق:
………………………….
۱۰- روش شناسی تحقیق:
الف: شرح كامل روش تحقیق بر حسب هدف، نوع داده ها و نحوه اجراء (شامل مواد، تجهيزات و استانداردهاي مورد استفاده در قالب مراحل اجرايي تحقيق به تفكيك):
………………………….
ب- متغيرهاي مورد بررسي در قالب یک مدل مفهومی و شرح چگونگی بررسی و اندازه گیری متغیرها:
…………………………………….
ج – شرح کامل روش (ميداني، كتابخانهاي) و ابزار (مشاهده و آزمون، پرسشنامه، مصاحبه، فيشبرداري و غيره) گردآوري دادهها :
…………………………………….
د – جامعه آماري، روش نمونهگيري و حجم نمونه (در صورت وجود و امکان):
…………………………………….
ر- روش نمونه گیری و حجم نمونه:
…………………………………….
ز- ابزار تحقیق:
…………………………………….
هـ – روشها و ابزار تجزيه و تحليل دادهها:
…………………………………….
منابع :
…………………………………….
آسان داک: www.Asandoc.com
دانلود نمونه پروپوزال تکمیل شده، پروژه پر شده، طرح پیشنهادیه آماده