مبانی نظری وپیشینه تحقیق عوامل تأثیرگذار بر انتخاب سهام توسط سرمایه گذاران
- پس از پرداخت لينک دانلود هم نمايش داده مي شود هم به ايميل شما ارسال مي گردد.
- ايميل را بدون www وارد کنيد و در صورت نداشتن ايميل اين قسمت را خالي بگذاريد.
- در صورت هر گونه مشگل در پروسه خريد ميتوانيد با پشتيباني تماس بگيريد.
- براي پرداخت آنلاين بايد رمز دوم خود را از عابربانك دريافت كنيد.
- راهنماي پرداخت آنلاين
- قيمت :130,000 ریال
- فرمت :Word
- ديدگاه :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق عوامل تأثیرگذار بر انتخاب سهام توسط سرمایه گذاران
عوامل تأثیرگذار بر انتخاب سهام توسط سرمایهگذاران
۲-۴-۱- مفهوم سرمایهگذاری
قبل از بررسی عوامل مؤثر بر تصمیم سرمایهگذاران در انتخاب یک سهام عادی باید با مفهوم سرمایهگذاری آشنا شویم. سرمایه گذاری از دیدگاه کلی، به معنای مصرف پولهای در دسترس برای دستیابی به پولهای بیشتر، در آینده است؛ به عبارت دیگر، سرمایهگذاری یعنی به تعویق انداختن مصرف فعلی برای دستیابی به امکان مصرف بیشتر در آینده. در سرمایهگذاری، دو ویژگی متفاوت و مهم وجود دارند که عبارتند از: ۱- زمان و ۲- ریسک. اهمیت این دو موضوع به این علت است که در سرمایهگذاری، صرف پول، در زمان حال صورت میگیرد و مقدار آن معین است؛ در حالی که پاداش حاصل از آن، در آینده به دست میآید و معمولاً با نبود اطمینان همراه است. در بعضی مواقع، ویژگی زمان غالب میگردد (مانند اوراق قرضه دولتی) و در بعضی مواقع، ریسک از نظر اهمیت مقدم است (مانند برگه اختیار خرید) و در مواقع دیگر هر دو مهم هستند (مانند سهام عادی)(دوف[۱]، ۲۰۰۸).
۲-۴-۲- راهبردهای سرمایهگذاری
دو راهبرد سرمایهگذاری غالب که در بازارهای بورس اوراق بهادار به کار گرفته میشود به شرح زیر است:
- راهبرد قدرت نسبی
طبق این راهبرد توصیه میشود سهامی خريداری شود که در دوره گذشته بالاترین بازده را داشته است و سهامی به فروش رسد که در دروههای گذشته پایینترین بازده را کسب کرده است.
- راهبرد سرمایهگذاری معکوس
طبق این راهبرد، توصیه میشود سهامی که در گذشته عملکرد خوبی داشتهاند به فروش رسند و سهامی که عملکرد ضعیفی داشتهاند خریداری شوند. به عبارت بهتر، توصیه میشود سهامی خریداری شود که در حال حاضر بازار نسبت به آن سهم بسیار بدبین است و سهامی فروخته شود که بازار نسبت به آن بسیار خوشبین است (نیکبخت و مرادی، ۱۳۸۴).
۲-۴-۳- مدلهای تصمیمگیری سرمایهگذاران
۲-۴-۳-۱- مدل تصمیمگیری اقتصادی عقلائی
در مدلهای عقلائی سرمایهگذاران جهت حداکثر نمودن مطلوبیت کل باید تا جایی بخرند که مطلوبیت نهایی آخرین خرید برابر با قیمت شود هر چه قیمت پایین میآید برای برابر شدن مطلوبیت نهایی با قیمت پایینتر سرمایهگذار به خرید بیشتر تحریک میشود از آنجا که با کاهش قیمت، میزان تقاضای سرمایهگذار بیشتر میشود منحنی تقاضای هر یک از سرمایهگذاران و منحنی تقاضای کل نزولی خواهد بود در این مدل منظم ساده هر فردی برای حداکثر ساختن سود کل یا مطلوبیت کل تصمیمات عقلایی میگیرد به این نوع مدلها، مدل اقتصادی عقلائی میگویند(ژنگ و شن،۲۰۰۸[۲]).
۲-۴-۳-۲- مدل اقتصادی رفتاری
حرکت کردن به سوی یک مدل اقتصادی رفتاری و بیان تأثیر تصمیمات غیرعقلائی بر قیمت بازار سهام دشوار نیست. فرض کنید سرمایهگذار، براساس مناسب بودن ریسک و بازده، در خصوص قیمت قضاوت میکند و فرض کنید سرمایهگذاران اطلاعات محدودی نسبت به سهام داشته باشند و در مواجهه با دو سهامی که یکسان بنظر میرسند فرض میکنند سهام با بازدهی بیشتر بهتر است. این امر برای اقتصاددانان رفتاری، مشکلی پدید نمیآورد فقط مطلوبیت را تابع درونزایی از قیمت و بازدهی فرض کرده و بدینگونه تابع مطلوبیت را اصلاح میکند(رامچارون و كيم[۳]، ۲۰۰۸).
فرض کنید ورود بعضی از سرمایهگذاران به بورس بر تقاضای دیگر سرمایهگذاران اثر بگذارد. همچنین فرض کنید سرمایهگذاران، تحت تأثیر قرار گرفته و به دیگران توجهی یکسان ندارند، هر چند بعضی از آنها ممکن است هوشیارتر به نظر برسند و برخی نیز پرستیژ، ثروت و قدرت بیشتری داشته باشند. باید توجه داشت که ورود این افراد به بازار بورس میتواند نشانی از بازدهی بالای سهام به دیگران باشد. خرید این افراد ممکن است مطلوبیت در نظر گرفته شده از سهام را برای دیگران تغییر دهد(اهرندسين و كاتچيو[۴]، ۲۰۱۲).
۲-۴-۳-۳- مدل نوین مالی
در اقتصاد کلاسیک فرض بر این است که افراد دارای انتظارات ثابت و قابل شناختی هستند و به دنبال به حداکثر رسانی انتظارات خود هستند گروهی دیگر بر این باورند که انسان در عقلایی برخورد کردن با موضوعات با محدودیتهایی مواجه است. دانشمندانی عقلانیت محدود را به جای عقلانیت کامل در مدلهای تصمیمگیری پیشنهاد کردند و استفاده از مدل مطلوبیت انتظاری به عنوان مدل رفتار انسان در تصمیمگیری و بیشینهسازی مطلوبیت نهایی با تردید رو به رو گردید(استوفمون[۵]، ۲۰۰۸).
۲-۴-۳-۴- مدل / تئوری چشم انداز [۶]
همانطوریکه بیان کردیم، براساس تئوری مطلوبیت مورد انتظار (EUT) سرمایهگذاران ریسک گریز هستند به این معنی که شیب منحنی مطلوبیت ثروت با افزایش آن کاهش مییابد اگر چه این تئوری تا مدتها یک تئوری جذاب بوده اما در پیش بینی رفتار افراد حداقل در شرایط ریسکی موفق نبوده است. به همین دلیل تئوری چشمانداز در سال ۱۹۷۹ ارائه شد. این تئوری نشان میدهد که چگونه سرمایهگذاران در برخی موارد مطلوبیت را نادیده میگیرند. پایه و اساس تئوری چشمانداز تابع ارزش است که با تابع مطلوبیت در تئوری مطلوبیت مورد انتظار متفاوت است و این تفاوت به خاطر نقطه عطف در تابع ارائه شده است. که نقطه عطف بوسیله اثر ذهنی افراد تعیین میگردد. براساس تابع ارزش شیب مطلوبیت ثروت قبل از نقطه عطف صعودی و پس از آن نزولی میباشد و این نقطه عطف میتواند برای هر فردی متفاوت باشد (امیری و همکاران، ۱۳۸۷).
شکل (۲-۲) تابع ارزش
(منبع، ازام و كومار[۷]، ۲۰۱۱)
بر طبق شکل بالا؛ زمانی که سرمایهگذاران در قسمت منفی ثروت (ضرر) هستند از ریسکگریزی به ریسکپذیری تغییر جهت میدهند تا زمانی که دوباره به قسمت مثبت ثروت برسند. هم اکنون این تئوری چهار بخش مهم از ابعاد رفتاری سرمایهگذاران را در برمیگیرد که عبارتند از:
الف) ضررگريزي
ب) حسابداری ذهنی
ج) کنترل شخصی
د) دوری از تأسف و پشیمانی (امیرشاهی و همکاران، ۱۳۸۶)
الف- ضررگریزی
زمانی که یک سرمایهگذار در قسمت منفی ثروت قرار دارد گرایش بیشتری به ریسک کردن دارد در واقع چنین فردی برای گریز از زیان حاضر است ریسک بیشتری بپذیرد.
ب- حسابداری ذهنی
چارچوبها و حسابهای ذهنی نیز قسمتی از تئوری چشمانداز هستند که گرایش افراد به قرار دادن رویدادهای مخصوص، به حسابهای ذهنی متفاوت براساس ویژگیهای ظاهری را مطرح میکند. ایده اساسی در خصوص حسابداری ذهنی این است که سرمایهگذاران هنگام تصمیمگیری تمایل دارند که انواع متفاوت خطرات یا ریسکهایی که با آنها مواجه هستند را در حسابهای جداگانه در ذهن خود نگه دارند. در واقع حسابداری ذهنی به توضیح این نکته کمک میکند که در یک دنیای بدون هزینه معاملات و مالیات باز افراد بین سود تقسیمی و سود سرمایه تفاوت قائل می شوند.
ج- کنترل شخصی
تئوری کنترل شخصی در واقع به این نکته اشاره دارد که سرمایهگذاران گزینه هائی را برای سرمایهگذاری انتخاب میکنند که بتوانند شخصاً محدوديتها وكنترلهاي لازم را بر آن اعمال نمايند به همين دليل شاید بتوان گفت که چرا سرمایه گذاران نسبت به سود تقسیمی اینقدر حساس هستند(كوزمين[۸]، ۲۰۱۰).
د- دوری از تأسف و پشیمانی
افراد پس از درک اشتباهاتی که انجام دادهاند معمولاً دچار ناراحتی و پشیمانی میشوند و این احساس به خاطر نتیجه احتمالی بدی است که یک تصمیم نادرست به بار میآورد. این پدیده شاید بتواند توضیح دهد که چرا افرادی که در تصمیمگیری خرید سهام دچار اشتباه شده اند و قیمت سهم آنها کاهش یافته در فروش آن تعلل میورزند، چون که میخواهند نتیجه بد احتمالی، به واقعیت (ضرر حتمی) تبدیل نشود(اسپارا و تيكانن[۹]، ۲۰۱۰).
۲-۴-۴- نظریات تأثیرگذار بر رفتار سرمایهگذاران
۲-۴-۴-۱- عوامل استراتژیک مکمل در بازار مالی
اغلب مشاهده میشود که سرمایهگذاری موفق نیازمند آن است که هر سرمایهگذار حدس بزند که بقیه سرمایهگذاران چه خواهند کرد. دانشمندی این نیاز را حدس زدن “قصد انعکاسی” دیگران مینامد. در بسیاری از حالتها سرمایهگذاران این انگیزه را دارند که انتخابهایشان را هماهنگ کنند و اقتصاددانان انگیزهای که استراتژی دیگران را تقلید میکند “مکمل استراتژیک” میخوانند (شمس و عزیزی، ۱۳۸۷).
۲-۴-۴-۲- نظریات جمعیتی و مدلهای آموزشی
مدلهای متنوعی ساخته شدهاند که نشان میدهند که ارزش سهام در حالیکه سرمایهگذران از یکدیگر تقلید میکنند چگونه به صورت تصاعدی بیش از اندازه مثبت یا منفی میچرخد. در این مدلها؛ سهامی که توسط عده معدودی از سرمایهگذاران خریده میشود به دیگران نیز جرأت میدهد تا آنها هم بخرند، بخاطر آنکه ارزش واقعی آن سهام وقتی سرمایهگذاران زیادی آن را میخرند بالا نمیرود، بلکه بخاطر اینکه سرمایهگذاران وقتی مشاهده میکنند که دیگران آن را می خرند باور میکنند که ارزش حقیقی آن سهام بالا است. در مدلهای جمعیتی فرض میشود، سرمایهگذاران کاملاً منطقی هستند، اما تنها اطلاعات جزئی نسبت به اقتصاد دارند. در این مدلها، وقتی تعداد اندکی از سرمایهگذران مالك چند نوع از سهام مي شوند، اشتیاق دیگران را نیز به خریدن آن سهام تحریک میکنند. اگر چه این یک تصمیم کاملاً منطقی است، ممکن است به شکل اشتباهی به افزایش زیاد قیمت سهام منجر شود زیرا اولین سرمایهگذاران ممکن است اشتباه کرده باشند(جين، ۲۰۰۷).
۲-۴-۴-۳- نظریه بازیهای هماهنگ
استفاده از مدل های ریاضی بازخورد مثبتی در تصمیم گیری سرمایه گذاران در بازار دارد. بازخورد مثبت اشاره میکند که ممکن است در پاسخ به تغییرات کوچک در پایههای اقتصادی تغییرات شگرفی در ارزش سرمایهها و سهام ایجاد شود(ادودا و همكاران[۱۰]، ۲۰۱۲).
۲-۴-۵- عوامل مؤثر بر سرمایهگذاری سهام
عوامل بسیاری در سرمایهگذاری در سهام دخالت دارند. این عوامل شامل دو بعد مالی و غیر مالی میشوند. در عوامل مالی تأثیرگذار بر تصمیم سرمایهگذاران در انتخاب یک سهام، محققان به بررسی تأثیر عوامل خرد و کلان اقتصادی بر سرمایهگذاری سهام میپردازند و در عوامل غیرمالی محققان به بررسی تأثیر عوامل کیفی (رفتاری) بر سرمایهگذاری سهام عادی میپردازند. در این تحقیق به تمامی عوامل غیرمالی و مالی تأثیرگذار بر تصمیم سرمایهگذاران در انتخاب یک سهام با استفاده از مطالعات و تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده است میپردازیم.
آقایی و مختاریان مهمترین عوامل مؤثر بر تصمیمگیری سرمایهگذاران در بورس اوراق بهادار را به صورت زیر لیست کردهاند. لازم به ذکر است که این عوامل هم شامل عوامل مالی و هم عوامل غیرمالی تأثیرگذار بر تصمیم سرمایهگذاران است که عبارتند از:
الف- درآمد متعلقه به هر سهم (EPS[11])
اين نسبت بيانگر سود متعلق به هر سهم ميباشد. البته اين نسبت الزاماً به معني سودي نخواهد بود كه مستقيماً به سهامدار تعلق خواهد گرفت. چراكه عموماً بخشي از EPS (ناخالص) در قالبهاي مختلف كسر ميگردند كه از آن جمله ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود.
۱- ماليات
(در صورتي كه شركتها مشمول برخي معافيتهاي موضوع قانون ماليات نباشند). ماليات به عنوان سهم دولت از عايديهاي يك شركت كسر خواهد گرديد و عموماً با در نظر گرفتن ۱۰% معافيت مالياتي شركتهاي پذيرفته شده در تالار بورس، نرخ مقطوع ماليات برابر ۵/۲۲% سود خالص (قبل از كسر ماليات) خواهد بود، كه بعضاً با توجه به موارد خاص ميتواند كمتر از اين مبلغ نيز باشد.
۲- اندوخته قانوني
جزيي از حقوق صاحبان سهام بوده كه بخشي از سود ساليانه شركت تا سقف مشخصي بنا به الزامات قانوني به اين حساب منتقل خواهد گرديد، كه اين الزامات شامل حداقل ۵% سود خالص هر سال تا سقف ۱۰% سرمايه شركت خواهد بود.
۳- ساير اندوختهها
اين سرفصل نيز بخشي از حقوق صاحبان سهام ميباشد كه بنا به تصميمات هيأت مديره و مجمع عمومي، براي اهدافي خاص مانند طرح توسعههاي آتي شركت، از سود پس از كسر ماليات كسر و به اين حساب منتقل خواهد گرديد(ساهي[۱۲]، ۲۰۱۲).
۴- سود و زيان انباشته
اين حساب نيز جزيي از حقوق صاحبان سهام ميباشد كه جزء تقسيم نشده EPS شركتها به آن منتقل ميشود و عموماً شركتها در راستاي جلوگيري از خروج نقدينگي و حفظ قدرت رقابتي، بخشي از درآمد هر سهم را به اين حساب منتقل مينمايند.
در هر صورت بايد گفت كه تمام EPS ساليانه يك شركت (به استثناي بخش ماليات) مستقيم و يا غيرمستقيم متعلق به صاحبان سهام خواهد بود و در نهايت صاحبان سهام هستند كه از آن بهره خواهند برد. نسبت EPS با استفاده از فرمول ذيل قابل محاسبه است.
EPS = كل سود شركت تقسیم بر تعداد سهام منتشره
اگرچه حركات بازار براساس تغييرات اين نسبت شكل ميگيرد. اما به ندرت شركتهايي را ميتوان يافت كه ضريب همبستگي بين قيمت و EPS آنان بيشتر از ۰٫۸ باشد و اين به خوبي نشان ميدهد كه بازار به آيندهاي بسيار دورتر از حتي يك سال مالي نگاه ميكند، البته در حالت بدبينانه ميتوان گفت كه بازار تحت تأثير شايعات و ساير عوامل قرار دارد (بیدختی و علیشاهی، ۱۳۹۰).
ب) سود تقسيمي به هر سهم (DPS[13])
DPS در حقيقت سود نقدي تخصيص داده شده به هر سهم ميباشد. درخصوص پرداخت سود، الزامات قانوني بر اين اصل تأكيد دارند كه در صورت وجود سود ساليانه و در صورتي كه شركت داراي زيان انباشته نباشد، شركت موصوف مكلف به تقسيم ۱۰% سود ساليانه ميباشند و در صورت وجود زيان انباشته، پس از مستهلك نمودن اين حساب مانده سود دوره مشمول اصل ۱۰% توزيع خواهد بود. در همين خصوص شركتها مكلفند كه حداكثر پس از ۸ ماه از تاريخ مجمع نسبت به توزيع سود اقدام نمايند. نحوه محاسبه اين نسبت به شرح ذيل ميباشد.
DPS = كل سود قابل تقسيم (مصوب مجمع) تقسیم بر تعداد سهام منتشره
معمولاً سود قابل تقسيم براساس گزارشات رسمي به بازار منعكس خواهد گرديد كه در بسياري از گزارشات مربوط به پيشبيني درآمد هر سهم شركتها در دوره هاي مختلف آورده ميشود. هيأت مديره نيز برنامههاي خود را در خصوص اعلام ميزان تقسيم سود كه برابر درصد و يا مبلغ ريالي معيني از EPS ميباشد را به بازار اعلام ميدارد، اما يقيناً تا زماني كه توسط مجمع به تصويب نرسيده باشد، قابليت اجرايي نخواهد داشت. اين موضوع نيز عموماً در قالب اطلاعيههاي رسمي به بازار اعلام خواهد گرديد و از گزارش گردش سود سنواتي نيز قابل استخراج ميباشد (ابزری و همکاران، ۱۳۸۷).
ج) بازده سهام عادی
بازده سهام از دو قسمت تشكيل ميشود:
- بازده جاري يا بازده ناشي از دريافت سود سهام: براي محاسبه بازده جاري يك سهم، سود تقسيمي هر سهم را به قيمت روز آن سهم تقسيم ميكنند. نرخ پايين بازده جاري ممكن است سرمايهگذاري در سهام عادي را نامطلوب جلوه دهد. ولي واقعيت اين است كه كل بازده سرمايهگذاري در سهام عادي، در يك دوره دراز مدت، بيشتر از ساير اوراق بهادار ميباشد. بازده جاري تنها نشاندهنده بازده ناشي از دريافت سود سهام است و بازده ناشي از افزايش قيمت سهام را ناديده ميگيرد. فرض كنيد يك نفر در سال ۱۹۵۱ يك سهم از شركتي را كه بازده جاري آن ۵/۷ درصد بوده، خريده است و باز فرض كنيد كه از آن زمان تا كنون سود شركت به دوبرابر افزايش يافته است. در سال ۱۹۸۶ اين سهم بر مبناي بازده جاري ۵/۲درصد معامله شده است. در واقع قيمت هر سهم در سال۱۹۸۶، ۶ برابر قيمت آن در سال ۱۹۵۱ بوده است. بر اساس بازده جاري چنين به نظر ميرسد كه سرمايهگذار هر سال مبلغي ضرر ميكند. در واقع با بالا رفتن قيمت هر سهم، اين سرمايهگذار يك نرخ بازده استثنايي به دستآورده است. بنابراين، براي سهامداران نرخ بازده كل مهم است و نه نرخ بازده جاري سهام عادي(براهمن و همكاران،۲۰۱۲)
- بازده ناشی از افزایش قیمت سهام.: برای محاسبه بازده ناشي از افزايش قيمت، از تقسيم تغيير قيمت سهام، به قيمت هر سهم استفاده میشود.هنگامي كه كسي سهام ممتاز يا اوراق قرضهاي را ميخرد، ميزان بازدهي او تا حدود زيادي معين و قابل پيشبيني است، ولي اگر او سهام عادي بخرد ميزان بازدهي وي چقدر خواهد شد؟ گاهي انسان ميشنود كه فلان شخص سهام عادي شركت بخصوصي را به قيمت ۵ دلار خريده است و بعد آن را به قيمت ۸۱ دلار فروخته است يعني بازدهي بسيار بالايي بدست آورده است. در ۱۹۵۱ يك سهم عادي شركت آي-بي-ام ۱۹۶ دلار بود و در ۱۹۷۳ يعني بعد از اينكه اين سهام چندين بار تجزيه شد قيمت بازار هر سهم به مبلغ ۳۰۰ دلار رسيد. كسي كه در ۱۹۵۱ يك سهم از اين شركت را خريده بود در ۱۹۸۶ تقريبا صاحب ۱۲۰ سهم بود كه ارزش بازار آنها به ۱۸۰۰۰ دلار ميرسيد، يعني ارزش سهام وي ۹۰ برابر مبلغي ميشد كه سرمايهگذاري كرده بود. يا به بياني ديگر اصل مبلغ سرمايهگذاري هر ساله با نرخ مركب ۱۵ درصد افزايش يافته است؛ البته بدون در نظر گرفتن بازده ناشي از دريافت سود سهام. آيا اين يك تجربه تكرار شدني است؟ (ساهي و ارورا، ۲۰۱۲).
د) ريسك سهام
ريسك در بين عموم مردم مترادف با خطر آمده است. اما تعريف جامعتر و كاربرديتر ريسك بدين صورت است: “انحراف در پيشامدهايي كه ميتوانند در طول يك دوره مشخص و در يك موقعيت معين اتفاق بيفتد”. اگر بازده سهام شركتها در طول دوره زماني iام با xi نشان داده شود، ريسك آن سهام در كل بازه زماني مورد نظر از رابطه ذيل به دست خواهد آمد:
لازم به ذكر است كه ريسك هر شركت از دو بخش تشكيل شده است: ۱- آن بخش از ريسك كه ناشي از اتفاقات دروني و عملياتي يك شركت ميباشدو ۲- بخشي ديگر كه در واقع متأثر از عوامل خارج از شركت بوده كه بر روند بازدهي شركت تأثير ميگذارد. بخش دوم ريسك كه ناشي از عوامل تأثيرگذار خارجي ميباشد تحت عنوان ضريب بتا مورد بررسي قرار ميگيرد. تشخيص ريسك مناسب، پس از هدف بهينه كردن سود، ميتواند متضمن فعاليتي مطمئنتر در بازارهاي پرريسك مالي باشد. آنچه كه مسلم است ورود به بازار بورس به تنهايي ميزان مشخصي از ريسك را به همراه دارد كه يقيناً بيشتر از بسياري از راهكارهاي سرمايهگذاري ديگر (طلا، مسكن، خودرو و …) خواهد بود. آگاهي از ارتباط مستقيم (اما نه الزاماً كامل) بين عامل ريسك و بازده ميتواند در بهينهسازي عملكرد در بازار سرمايه ياري كننده باشد. به بياني ساده با بالا بردن ريسك ميتوان انتظار بازده بيشتري را نيز داشت. اما اين بدان معنا نخواهد بود كه با ريسك بينهايت ميتوان بازده فوقالعادهاي را نيز كسب نمود. چراكه همنوايي بين ريسك و بازده تا يك سطحي داراي وابستگي ميباشد. اما با بالا رفتن ريسك از سطح معيني قدرت بازده كم ميشود و از نقطه شكست، خط بازده داراي شيب نسبتاً افقي خواهد گرديد، به نحوي كه از اين نقطه به بعد هر چه ريسك را بالا ببريم به بازده انتظاري چيزي اضافه نخواهد شد. در بازار سرمايه هدف به دست آوردن بيشترين بازده ممكن با كمترين ريسك ميباشد. لازمه اين كار اين است كه درك صحيحي از ريسك داشته باشيم(ديرس، ۲۰۱۲).
ضريب بتا
اين ضريب بيانگر نوعي ارتباط سيستماتيك ريسك بازار و سهم مورد بررسي ميباشد. اين ضريب و نوعي ريسك اگرچه از كل بازار نتيجه ميشود اما از اراده تك تك عناصر بازار خارج خواهد بود. در اين ضريب همانطور كه از فرمول آن استنباط خواهد شد، در واقع نسبت همتغييري و يا همنوايي يك سهم را با بازار به نسبت ريسك خود سهم، ارزيابي ميشود.
به خاطر داشته باشيم كه همواره بتاي كل بازار برابر ۱ ميباشد، چراكه كواريانس كل بازار با خودش تقسيم بر واريانس بازار برابر ۱ خواهد بود و در ساير اجزاي بازار، بزرگ و يا كوچك شدن اين ضريب نشان از نوسانپذيري مثبت و يا حتي معكوس سهم مورد نظر با بازر خواهد بود. به تعبيري هر چه بتاي يك سهم بزرگتر باشد، حكايت از ريسك بيشتر در قياس با بازار و بالطبع انتظار بازده بيشتر از آن ميباشد. دامنه نوسانات بتا ميتواند از ∞+ تا ∞- تغيير نمايد كه علامت + به معناي تغييرات مستقيم و علامت – نيز به معناي نوسانات معكوس خواهد بود. عدد ß نشان ميدهد كه مقدار ريسك سيستماتيك در سهام شركت، ß برابر كل شاخص است و با توجه به ارتباط بين ريسك و بازده ميتوان گفت كه ß برابر، انتظار بيشتري از اين سهم در قياس با كل بازار ميرود. لازم به ذكر است كه بهتر است كه به جاي روند قيمتي شركت از “روند بازده روزانه” شركت، و به جاي روند شاخص كل از “روند بازده كل روزانه بازار” استفاده نمود(تريو ،۲۰۱۰).
ه) افزایش سرمایه
شرکتها به منظور تأمین منابع مورد نیاز برای طرحهای توسعهای و پاسخگویی به نیاز خود به نقدینگی، اقدام به افزایش سرمایه میکنند. افزایش سرمایه از طریق انتشار سهام جدید یا بالا بردن سود انباشته موجود امکانپذیر است. با توجه به این که در ماده ۶ اساسنامه نمونه شرکتهای پذیرفته شده در بورس قید شده است که سرمایه شرکتها باید به سهم عادی یکهزار ریالی با نام تقسیم شود، افزایش سرمایه در این شرکتها به صورت انتشار سهام جدید صورت میگیرد. از اهداف این امر (یکسانسازی قیمت اسمی سهام شرکتها در اساسنامه شرکت) میتوان به شفافسازی اطلاعات شرکتها و قابلیت مقایسه وضعیت آنها با یکدیگر اشاره کرد. در حالت افزایش سرمایه به صورت انتشار سهام جدید، شرکتها میتوانند سهام جدید را برابر مبلغ اسمی بفروش برسانند یا این که مبلغی علاوه بر مبلغ اسمی سهم به عنوان اضافه ارزش (صرف) از سهامدار دریافت و عواید حاصل از اضافه ارزش سهام فروخته شده را به اندوخته منتقل یا به صورت نقدی بین صاحبان سهام تقسیم کنند یا در ازای آن، سهام جدید به آنها بدهند. از آنجا که قوانین مالیاتی عواید حاصل از اضافه ارزش سهام فروخته شده را درآمد تلقی میکند و در نتیجه مشمول مالیات سال مالی انتشار سهام جدید میداند، شرکتها تمایل به استفاده از این روش (افزایش سرمایه از طریق دریافت اضافه ارزش علاوه بر مبلغ اسمی سهم) ندارند (فتحی و توکلی، ۱۳۸۸).
و) نوسان قیمت سهام
تمایل شدیدی بین سرمایهگذاران برای خرید سهامهایی که قیمت آن، با یک روند ثابت حرکت میکند، وجود دارد، ولی آنها از سرمایهگذاری روی سهامهایی که قیمتشان زیاد نوسان میکند، دوری میکنند، با این وجود بسیاری از سرمایهگذاران معترف هستند که فرصتهای سودآوری که ممکن است برای یک سهام با یک قیمت بیثبات بوجود آید، بیشتر است. ولی نکته قابل توجه این است که طرفداران روند ثابت قیمت، سرمایهگذاران عادی و طرفداران روند متغیرقیمت، سوداگران هستند (Hoffmann & Fieseler, 2012)……………………………
…………………………
……………………….