مبانی نظری و پیشینه تحقیق برای فصل دوم پایان نامه آيا بين يادگيري مشاركتي در درس علوم تجربي با خلاقيت دانش آموزان رابطه وجود دارد
- پس از پرداخت لينک دانلود هم نمايش داده مي شود هم به ايميل شما ارسال مي گردد.
- ايميل را بدون www وارد کنيد و در صورت نداشتن ايميل اين قسمت را خالي بگذاريد.
- در صورت هر گونه مشگل در پروسه خريد ميتوانيد با پشتيباني تماس بگيريد.
- براي پرداخت آنلاين بايد رمز دوم خود را از عابربانك دريافت كنيد.
- راهنماي پرداخت آنلاين
- قيمت :130,000 ریال
- فرمت :Word
- ديدگاه :
مبانی نظری و پیشینه تحقیق برای فصل دوم پایان نامه آيا بين يادگيري مشاركتي در درس علوم تجربي با خلاقيت دانش آموزان رابطه وجود دارد
یادگیری
هر فرد برای حفظ حیاتش ناچار است تجربه هایی بیاموزد و بیاندوزد حتی اگر این تجارب در سطح پایینی باشند. بنابراین ادامه زندگی بدون یادگیری امکان پذیر نیست، در میان جوامع بشری آن هایی که از لحاظ فرهنگ و تمدن پیشرفته تر هستند که بیشتر برای یادگیری کوشیده اند و یا امکان یادگیری برایشان فراهم بوده است. اگر میزان پیشرفت و موفقیت انسان را از لحاظ عوامل ایجاد کننده و نگهدارنده اش بررسی و درجه بندی کنیم، استعداد و یادگیری نقش مهمی در آن دارد و تقریبا کلید رشد فرهنگی و تمدن به شمار می روند. زیرا اگر انسان این استعداد و توانایی را نداشت که از راه های گوناگون از گذشتگان و معاصران خود یاد بگیرد و به کار بندد، هرگز به چنین پیشرفت های علمی و فنی عظیمی نمی رسید. از یادگیری تعاریف متعددی شده است ولی می توان همه این تعاریف را در دو مکتب عمده روان شناسی خلاصه کرد. روان شناسان رفتارگرا، یادگیری را چنین تعریف می کنند: یادگیری یعنی ایجاد تغییرات کم و بیش دائمی در رفتار بالقوه یادگیرنده، مشروط بر اینکه این تغییرات در اثر تجربه رخ داده باشند. با توجه به تعریف مذکور، تغییرات موقتی در رفتار مانند هیجانات، خستگی و نظایر آن یادگیری به حساب نمی آیند. از طرفی تأکید بر این است که تغییرات حاصل در رفتار بر اثر تجربه رخ داده باشند. همچنین رفتار بالقوه به این سبب اطلاق شده است که گاهی رفتار یاد گرفته شده ممکن است در ظاهر مشهود نباشد. روانشناسان شناختی یادگیری را به صورت دیگری تعریف می کنند، به نظر روانشناسان مذکور یادگیرنده در حافظه خود یک ساخت شناختی تشکیل می دهد که نگهدارنده و سازمان دهنده اطلاعات مختلفی است که در موقعیت یادگیری رخ می دهد(نوروزی، ۱۳۷۶).
برای یادگیری تعاریف متعددی وجود دارد که هر یک از آن ها به جنبه های خاصی از فرایند یادگیری تأکید می کنند و جنبه های دیگر آن را نادیده می گیرند. جامع ترین تعریفی که تا به حال از یادگیری به عمل آمده تعریف هیلگارد و مارکوئیز[۱] است. یادگیری از دیدگاه این دو چنین تعریف شده است: “یادگیری یعنی ایجاد تغییرات نسبتا پایدار در رفتار بالقوه یادگیرنده مشروط بر اینکه این تغییرات بر اثر تجربه رخ دهند”(سیف، ۱۳۸۷). البته اخیرا در ماهیت و مفهوم یادگیری تحولی ایجاد شده است، استادان، معلمان و مسئولان اجرایی تعلیم و تربیت باید بدانند و به این نتیجه برسند که یادگیری رخدادی تک بعدی نیست، افراد به روش های مختلف به تفسیر اطلاعات می پردازند و به سبک های مختلف یاد می گیرند(شعبانی، ۱۳۸۳).
یادگیری یک فرایند طولانی مدت است، یادگیری با فعالیت شروع میشود و با فعالیت به پایان میرسد. یادگیری در برگیرندهی تغییر، انطباق و پیشرفت است. یادگیری مستلزم اکتساب دانش و مهارتها و به عبارت دیگر اصلاح رفتار است. یادگیری موجب تغییر رفتار در موقعیت جدید میگردد(دش[۲]، ۲۰۰۹). بنابراین هر یادگیری اصیل و معناداری احتیاج به فعالیت دارد، و می توان نتیجه گرفت انسان ها تنها وقتی به طور عمیق، اصیل و پایدار چیزی را یاد می گیرندکه خود در فرایند یادگیری فعال بوده و به طور خود آگاهانه و فعالانه درباره آن به فعالیت های عینی و یا ذهنی بپردازند و خود از آن کوشش ها نتیجه گیری کنند. پس برای مثال جمله: معلم خواندن را به من آموخت، غلط است و به جای آن صحیح است که بگوییم: من خواندن را به کمک معلم آموختم. با توجه به این مطلب می توان نتیجه گرفت که در یادگیری عامل اصلی خود یادگیرنده است و دانش آموز در جریان یادگیری باید فعال باشد.
یادگیری فعال و غیر فعال
یادگیری زمانی معنا دار و تکمیل می شود که دانش آموزان آنچه را در جریان آموزش کسب می کنند در فعالیت های روزمره واقعی خود به کار گیرند. این شیوه یادگیری که به آن یادگیری فعال می گویند، مستلزم آن است که دانش آموز، کاری انجام دهد و درباره آنچه انجام می دهد به تفکر و تعمق بپردازد. به جای نقش یادگیرنده غیر فعال نقش یادگیرنده فعال را بازی کند و در فرایند آموزش و یادگیری مشارکت نماید. در این شیوه دانش آموز فرصت پیدا می کند تا درباره آنچه فرا می گیرد صحبت کند، بنویسد و گفته ها و نوشته های خود را با تجارب گذشته خویش ارتباط دهد و دانشی نو خلق کند و آن را در زندگی روزمره به کار گیرد. برای رسیدن به این شرایط یادگیری و خلق دانش نو معلم باید از طریق انتقال تجربه، نقش تسهیل کننده و هدایت گری را به عهده گیرد؛ فردی که همواره با دانش آموزان فکر می کند، عمل می کند و در نهایت از طریق هم آموزی یاد می گیرد(پاچرارن و فیشر[۳]، ۲۰۰۴). اما
….
…..