مبانی نظری و پیشینه تحقیق سبک هویت
- پس از پرداخت لينک دانلود هم نمايش داده مي شود هم به ايميل شما ارسال مي گردد.
- ايميل را بدون www وارد کنيد و در صورت نداشتن ايميل اين قسمت را خالي بگذاريد.
- در صورت هر گونه مشگل در پروسه خريد ميتوانيد با پشتيباني تماس بگيريد.
- براي پرداخت آنلاين بايد رمز دوم خود را از عابربانك دريافت كنيد.
- راهنماي پرداخت آنلاين
- قيمت :130,000 ریال
- فرمت :Word
- ديدگاه :
مبانی نظری و پیشینه تحقیق سبک هویت
مبانی نظری سبک هویت
دوران نوجواني از قديم دوراني دشوارتر از دوران كودكي تلقي شده است. شايد به اين دليل كه در اين دوران تغييرات قابل توجهي از نظر جسمي، روان شناختي، شناختي و هيجاني در روابط اجتماعي در نوجوان رخ ميدهد. تحولات پيچيده علوم، فنون و فرهنگ و ارتباط آنها از طريق شبكههاي ارتباطي ابعاد گوناگون حيات انسان را تحت تاثير قرار داده و او را با نيازها، شرايط پيچيده و جديد روبرو كرده است(شهرآراي،۱۳۸۴). “رشد در دوره نوجواني ناشي از تعامل عوامل چند گانه زيستي، روان شناختي، اجتماعي، ميان فردي، فرهنگي و تاريخي بوده و توجه به هر يكي از اين عوامل به تنهايي نميتواند تصوير درستي از اين تغييرات را به ما ارائه دهد. افراد در اين مرحله سني در معرض بسياري از اين مشكلات رفتاري و رواني قرار دارند. در دوره نوجواني ضعف در تصميمگيري در زمينههايي مانند مدرسه، روابط با جنس مخالف و مواد مخدر نتايج منفيتري از دوران كودكي را در بر داشته همچنين نوجوان بيشتر براي تصميمگيريها و نتايج كارهاي خود نسبت به دوره كودكي مسئول ميباشد” (پترسون، ۱۹۸۸؛ به نقل از دستجردی، ۱۳۸۶). هيچ چيز در دنيا براي نوجوان و جوان به اندازه سوالاتي كه به هويت او مربوط مي شود نگراني و دلواپسي ايجاد نميكند. اين كه او به گمان خويش، چگونه انساني است و درباره استنباط ديگران درباره خود چه احساسي دارد، او را براي ((تسلط بر خود)) به تلاش وا مي دارد. درك هويت خود مستلزم تقابلي رواني – اجتماعي است. به عبارت ديگر نوجوان بايد بين تصويري كه از خودش دارد و تصويري كه از استنباط و انتظار ديگران از خودش دارد، هماهنگي ايجاد كند. نوجوان زماني به ايجاد هويت دست مييابد كه ارزش هاي خود را انتصاب و نسبت به اهداف يا افراد خاصي احساس وفا داري ميكند. “بررسي ها نشان داده اند كه رفتارهاي پر خطر در دوران نوجواني افزايش مييابند و گرايش به تنوع رفتارهاي پر خطر و يا پرداختن به چندين رفتار پرخطر با هم در اين دوران ديده مي شود براي نمونه ممكن است سو مصرف مواد و روابط جنسي ناايمن با هم رخ دهند” (فارل، وانيش، هوارد ، ۱۹۹۲؛ به نقل از دستجردی، ۱۳۸۶).
هويت
در مطالعه شخصیت انسان «هویت» جنبه اساسی و درونی است که به کمک آن فرد با گذشته خود ارتباط یافته، در زندگی احساس تداوم و یکپارچگی میکند. شکل گیری هویت، ترکیبی از مهارتها، جهان بینی و همانندسازیهای دوران کودکی است که به صورت یک کل کم و بیش منسجم، پیوسته و منحصر به فرد در می آید که برای فرد، حس تداوم گذشته و جهت گیری به سوی آینده را فراهم می سازد. اریکسون بر این باور است که شکل گیری و پذیرش هویت فرد، تکلیفی به طور کامل دشوار و اضطرابزاست. افرادی که به هویتی قوی دست مییابند، برای رویارویی با مسائل بزرگسالی آماده می شوند و افرادی که نمیتوانند به چنین هویتی دست یابند، بحران هویت را تجربه می کنند. چنین افرادی نمیدانند که چیستند، به کجا تعلق دارند یا میخواهند به کجا بروند. در نتیجه ممکن است از مسیر بهنجار زندگی، تحصیل، شغل و ازدواج کنارهگیری کنند (کشاورزی، ۱۳۸۸). شکلگیری هویت تحت تأثیر عوامل بین فردی است که شامل ظرفیتهای ذاتی خود فرد و اکتساب ویژگیهای شخصیتی است. بنابراین همان قدر که شخص با افرادی که مورد احترام او هستند و به نصیحتهای آنها گوش می دهد، همانندسازی میکند و همچنین همانقدر که فرد از عوامل فرهنگی که شامل ارزشهای اجتماعی گسترده بوده و فرد در زمان رشد در معرض آنها قرار می گیرد پیروی می کند، شکل گیری هویت او موفقیتآمیز خواهد بود (نجاین و همکاران، ۲۰۰۷). دستیابی موفقیت آمیز به هویت موجب اولین تکلیف بزرگسالی یعنی رشد احساس صمیمیت حقیقی می شود.ناکامی در دستیابی به هویت به عدم صمیمیت و فاصله گذاری منجر می شود. فاصله گذاری به آمادگی برای فاصله گرفتن از مردم و موقعیتهایی که ممکن است به طور مناسبی هویت فرد را نقض می کند اطلاق می شود. بنابراین حل موفقیت آمیز مباحث هویت نه تنها برای سلامت فرد مفید است بلکه برای روابط آنها نیز اهمیت دارد. طبق نظر اریکسون صمیمیت اصیل و واقعی تنها بعد از شکل گیری هویت ایجاد می شود. ایجاد مفهومی از خود شرط لازم و قدم اول برای صمیمیت است که به صورت توانایی داشتن روابط دوجانبه با دیگر افراد تعریف می شود. دو جانبه بودن به این مفهوم است که هر دو شخص باید همزمان نیازها، احساسات و افکار دیگری را آن چنان که به نیازها و افکار خود توجه دارند، مورد توجه قرار دهند(شوارتز،۲۰۰۱). باز شناسی مفهوم هويت نيازمند عطف توجه به ((شخصيت)) است. شخصيت عبارتند از: مجموعهاي از خصوصيات مختلف فرد مانند ساختمان بدني، خلق، رفتار، علايق، گرايش ها و توانايي ها و استعدادهاي فرد. هويت در واقع همان شخصيت است كه مورد آگاهي دروني قرار گرفته. احساس شخصيت را مي توان هويت ناميد. با توجه به اين تعريف بايد به دو نكته تاكيد كرد: هويت امري عقلاني و عاطفي است و تفسيري است سنجيده و قانع كننده از شخصيت و ابعاد آن. هويت از يك سو امري دروني است و از سوي ديگر وابسته به عوامل فراوان بيروني كه بر نگرش و تفسير آدمي اثر مي گذارد (شهرآراي،۱۳۸۴).
هويت و بحران هويت
سلامت شخصيت در گرو سازگاري آدمي با محيط اجتماعي پيرامون و رعايت امور اجتماعي و نيز تفسير متوازن و سازگار از خود، جامعه و ارزش هاست. هنگامي كه در اين فرآيند خللي وارد شود نابهنجاري و اضطراب رواني نمودار خواهد شد و آن گاه كه اين اختلال مضاعف شود و پيامدهاي ويرانگري بيافريند مي توان آن را بحران ناميد. از اين رو هويت سالم و آرام در جايي معني مي يابد كه شخص از نگرش يك دست و سنجيده اي از خويشتن و جهان بهرهمند باشد و عناصر سازنده شخصيت وي از سازگاري برخوردار باشند (شهرآراي، ۱۳۸۴).
پايه هاي نظريه هويت
الف ) فرويد
فرويد (به نقل از شولتز، ۲۰۰۱)، یکی از اولين روان شناسان نظريه پردازي است كه سوال بنيادي ((تعريف خود)) را مطرح كرد. فرويد بر اين باور بود كه احساس فرد از خود، از درون فكني هاي والدين در طول پديد آيي فرا خود و در پايان تعارض اودپيي شكل ميگيرد. فرويد نه تنها معتقد بود كه اين درون فكنيها پايه ((تعريف خود)) فرد در طول دوره كودكي را شكل ميدهد، بلكه اين همانند سازي ها به طور معناداري در طول نوجواني يا بزرگسالي تغيير نكرده و حفظ مي شود. وي بر اين باور بود كه مفهوم خود فرد، تابعي از فرآيندهاي همانند سازي مهمي است كه در طول سالهاي پيش دبستاني اتفاق مي افتد.
ب ) اريكسون
اگر چه فرويد درباره همانندسازي و ديگر فرآيندهاي مشابه هويت مطالبي نوشت، اولين نوشته هاي روان كاوانه كه شكلگيري هويت را امري فراتر از همانندسازي كودكي و درون سازي والديني تبديل كرد، آنهايي بودند كه اريكسون در كتاب خود با عنوان ((كودك و جامعه)) آورده است. او بر اين باور بود كه وجود عناصر انتخاب شده هويت، كودك را از نوجوان و بزرگسال متمايز ميكند. وي بر اين نكته تاكيد ميكند كه ((انسجام هويت، پايان كودكي را نشان ميدهد)) (مارسيا، ۱۹۹۳؛ به نقل از شولتز، ۲۰۰۱).
اريكسون معتقد بود كه هر مرحله از رشد رواني – اجتماعي مي تواند به وسيله ابعاد قطبي ويژه اي مشخص گردد. اين كه چگونه افراد به طور موفقيت آميز بحرانهاي دو قطبي را در هر مرحله حل مي كنند، فر آيند رشد سالم يا مخالف آن را تعيين مي كند (شهرآراي، ۱۳۸۴).
به نظر اريكسون، فرآيند رشد تحت كنترل اصل اپي ژنتيك رسش قرار ميگيرد، اين اصل كه مراحل رشد به وسيله عوامل ارثي تعيين ميشوند، اما همچنين عوامل محيطي و اجتماعي كه با آنها مواجه ميشويم بر شيوههاي تحقق مراحل رشد تعيين شده ژنتيكي تاثير ميگذارند. بنابراين رشد شخصيت هم تحت تاثير عوامل زيستي و هم عوامل اجتماعي قرار دارد (شولتز، ۲۰۰۱).
……………………………
…………………………
………………………..