پیشینه ومبانی نظری تحقیق درمان شناختی- رفتاری
- پس از پرداخت لينک دانلود هم نمايش داده مي شود هم به ايميل شما ارسال مي گردد.
- ايميل را بدون www وارد کنيد و در صورت نداشتن ايميل اين قسمت را خالي بگذاريد.
- در صورت هر گونه مشگل در پروسه خريد ميتوانيد با پشتيباني تماس بگيريد.
- براي پرداخت آنلاين بايد رمز دوم خود را از عابربانك دريافت كنيد.
- راهنماي پرداخت آنلاين
- قيمت :130,000 ریال
- فرمت :Word
- ديدگاه :
پیشینه ومبانی نظری تحقیق درمان شناختی- رفتاری
درمان شناختی- رفتاری
اصطلاح رفتار درماني شناختي[۱]، نخستين بار در ادبيات علمي ميانهي دهه ۱۹۷۰ به كار
رفت و مباني تجربي رويكردهاي شناختی-رفتاري به مسايل رواني به ابتداي قرن حاضر بر ميگردد. در زمان نسبتاً كوتاهي پس از آن، رفتار درماني شناختي به يك رواندرماني پيشرو در اكثر كشورهاي غربي تبديل شد. درمانهاي شناختي– رفتاري شامل راهبردهايي هستند كه به منظور تغيير تفكر، نگرش، ادراك و رفتار افراد مسئله دار طراحي شده اند. درمان شناختی- رفتاری، اساساً رويكردي است كه استفاده از آن براي درمان گروه وسيعي از اختلال هاي رواني مورد توجه و حمايت نظري و تجربي فراواني قرار گرفته است. در اين رويكرد که روش هاي شناختي و رفتاري در كنار هم به كار ميروند، بر شناسايي باورهاي نادرست، منفي و غيرمنطقي تأثيرگذار بر عواطف و رفتارهاي بيماران و اصلاح اين باورهاي زيربنايي با استفاده از فنون شناختي و رفتاري تأكيد مي شود. درمان شناختی– رفتاری را مي توان هم در موقعيت هاي درمان فردي و هم در موقعيت هاي درمان گروهي بكار گرفت و به نتايج خوبي دست يافت(به نقل از خدایاری فرد، ۱۳۸۹).
اساساً درمان شناختي- رفتاري از تلفيق دو رويكرد رفتار درماني و رويكرد شناختي پديد آمده است. امروزه اين رويكرد نظريه و نگرش هاي نسبتاً متفاوتي را در خود جاي داده است كه تنها وجه مشترك آنها، توجه به نقش واسطه ی فرايندهاي شناختي در پردازش اطلاعات و بروز واكنش فرد به محرك هاست. اين رويكرد از اصطلاحات و مفاهيمي استفاده مي كند كه به نحوي در چارچوب رفتاري معنا پيدا ميكنند و قابل ارزيابي و سنجش تلقي ميشوند(اصلاني و همکاران، ۱۳۸۶). همچنین، درمان شناختی- رفتاری به عنوان يكي از انواع روان درمانگري از نظر تجربي بسيار معتبر است، به طوري كه نتايج۳۵۰ مطالعه ی انجام شده در اين زمينه، نشان دهنده ی كارايي اين شيوه ی درماني در درمان اختلال هاي روان پزشكي مانند اختلالهاي اضطرابي، افسردگی و غیره است(بک و ویشار[۲]، ۲۰۰۰). اين رويكرد درماني با وجود اينكه نسبتاً جديد است و قدمت زيادي ندارد، هم به عنوان يك نظريه و هم به عنوان يك روش درمانگري زمينه را براي انجام مطالعات و تحقيقات بي سابقه فراهم كرده است. همچنین، شيوه ی درماني شناحتی- رفتاری و بسياري از تبيين هاي نظري آن مورد حمايت هاي فراواني قرار گرفته است(بايلينگ و كويكن[۳]، ۲۰۰۳).
به لحاظ تاریخی، مباني تجربي رويكردهاي شناختي– رفتاري به مسايل رواني به ابتداي قرن حاضر بر ميگردد. در شروع اين قرن پاولف به بررسي و پژوهش درباره پديدهاي كه آن را شرطيسازي كلاسيك ناميد، پرداخت. شرطيسازي كنشگر از مشاهدات ثرندايك، تولمن و گاتري شناخته شد؛ و اسكينر تقويت كنندهها را تعريف كرد. این اصول رفتاري تدريجاً در زمينههاي باليني كاربرد پيدا كرد كه براي مثال ميتوان به كارهاي واتسون و در زمينهي اضطراب و ماورر درباره ی شبادراري اشاره كرد. سهم اصلي در رشد اوليه رفتار درماني را ولپي، كه تحقيقات آزمايشگاهي او بر القاي آزمايشي رفتار رواننژند در حيوانات پايهاي براي ابداع فنون كاهش ترس شد و آيزنك كه ساختار نظري محكم و بنيادي منطقي براي اين درمان جديد فراهم آورد بر عهده داشتند.
نارضايتيها و فقدان پيشرفت چشمگیر در نظريهپردازي دربارهي رفتاردرماني در دهه های ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰ و نیز بياثر بودن روشهاي موفق در كاهش اضطراب و چيره شدن بر رفتار اجتنابي ناسازگار در درمان افسردگي، راه را براي كشانيدن كاوش به مراحلي فراتر از فنون رفتاري موجود باز كرد. در نتيجه، كوششهايي براي افزودن عناصر شناختي به فنون موجود و نيز گشودن راهي براي ارايه و كاربرد منظم رويكردهاي شناختي، به عمل آمد. از سال ۱۹۴۵ به بعد، بك و اِليس را ميتوان از پيشگامان شناختدرماني دانست كه آثارشان اين رويكرد را پايهريزي كرد. اِليس درمان عاطفي– عقلاني را توصيف كرد. او باورداشت كه اختلالهاي هيجاني و روانشناختي به ميزان فراواني پيامد تفكر غيرمنطقي و غيرعقلاني فرد است و اگر بياموزد كه تفكر عقلاني خود را افزايش و تفكر غيرعقلاني را كاهش دهد، ميتواند، از دست بيشتر اختلالهاي رواني رهايي يابد. رويكرد شناخت- درماني بک نیز که ابتدا به طور عمده در افسردگي به كار گرفته شد، تفكر منفي را تنها يك نشانه در افسردگي نميدانست. بلكه، باور داشت اين نوع تفكر نقشي تعيينكننده در تداوم افسردگي ايفا ميكند و تشخيص و تغيير افکار منفی ميتواند به درمان افسردگي كمك كند. البته هرچند مدل شناختی بک، با کار روی افراد افسرده شروع شد. اما به سایر اختلالات نظیر اضطراب، اختلالات شخصیتی و اعتیاد گسترش داده شد.
به طور خلاصه، مشاهدات بك و اِليس تشابهات زيادي داشت. اما آثار اِليس نتوانست به اندازهي شيوهي بك توجه پژوهش باليني را به خود جلب كند. یکی از خصوصیات بارز مدل شناختدرمانی بک، ایجاد پیوند محکم بین دو زمینه ی بالینی و پژوهشی بود و نیز پیوندخوردن بنیان نظری مدل شناختدرمانی با برخی از نگرشهای پردازش اطلاعات، ظرفیتهای جدیدی در آن به وجود آورد. استفاده از سازههای نظری مهم و کارسازی مانند طرحواره، سوگیری، فرضیهآزمایی، تحریف، افکار خود– آیند و غیره، تبیین برخی از مکانیسمهای شناختی در افسردگی و اضطراب را آسان تر ساخت. مدل بک، مخصوصاً از این نظر حایز اهمیت است که پژوهشهای گستردهای را دامن زده و یافتههای حاصل از این پژوهشها نه تنها پالایشهایی در پارهای از مفاهیم اصلی شناختدرمانی پدید آوردند، بلکه مکانیسمهای احتمالی جدیدی را در فرایند درمان ارایه دادند که گاه با مکانیسمهای پیشنهادی در شناختدرمانی، در مقام تعارض قرار میگرفتند. با این همه، این مدل هنوز یکی از کارآمدترین مدلها درباره ی تغییر رفتار و برداشت فرد از رویدادهاست. مخصوصا اهمیتی که در آن به جنبههای رفتاری و عملی(به شکل تکلیف خانگی، یادداشت برداری و…) در ارزیابی و درمان داده میشود و سازمانبندی مناسبی که در طراحی و اجرای برنامه درمانی در آن وجود دارد، در گسترش و قابلیت کاربردی آن در افراد مختلف و متناسب با شرایط مختلف فرهنگی و اجتماعی، تاثیر داشته است(هاوتون،۱۳۸۲).
براساس مدل درمانی الیس[۴](۱۹۷۳)، بسیاری از افراد در سیر تفکّر خود به دلیل عدم آشنایی با اصول تفکّر منطقی و صحیح ، ناخواسته دچار خطای شناختی می شوند. به نظر می رسد افسردگی، بی قراری، رقابت های ناصحیح، خشونت، پرخاشگری و بسیاری از رفتارهای غیر عادی ما بیارتباط با خطاهای شناختی نیستند. الیس(۱۹۷۳) معتقد است که توسّل شخص به خطاهای شناختی به اضطراب و ناراحتی روانی منجر می شود. وقتی که فرد به چنین عقایدی توسل می جوید، در نگرش و برداشت های خویش شدیداً بر اجبار، الزام و وظیفه تأکید دارد و خود را بی نهایت به وقوع امر خاصی مقید و پای بند می کند(شفیع آبادی، ۱۳۷۵).
براساس مدل شناختي بك، وقتي فردی افسرده ميشود، مجموعهاي از تحريفهاي شناختي، اثرعمومي خود را بر كاركرد روزانهي او باقي ميگذارد. اين نوع تحريفها خود را به صورت مثلثشناختي، يعني نگرش منفي نسبت به خويشتن، نسبت به تجربه ی جاري و آينده، نشان ميدهند. از زمان كارهاي بك دربارهي افسردگي، شناخت درماني در درمان بسياري از مشكلات و بيماريهاي رواني به كار گرفته شد. در نهايت شناخت درماني و رفتار درماني با هم تلفيق شدند تا رفتار درماني شناختي را پديد آوردند.
فرض بنیادی درمان شناختی- رفتاری این است که افکار و احساسات به هم وابستهاند و شیوههای تفکر بر رفتا اثر میگذارند. براساس فرض درمان شناختی- رفتاری، هرچند فرد نمیتواند احساساتش را در مورد رویدادها تغییر دهد اما میتواند افکارش را در بارهی آنها آزموده و اطمینان حاصل کند که آیا دید متعادلی از رویدادها دارد یا خیر. اگر دید فرد نامتعادل باشد آنگاه واکنشهای عاطفی او هم نامتعادل خواهد بود. برای مثال، بسیاری از مردم افکار وسواسی را درست شبیه به نوعی که یک فرد مبتلا به وسواس تجربه میکند، تجربه میکنند. اما به وسیله ی این افکار آزرده نمیشوند. دلیل این است که آنها چنین افکاری را با معنا یا به عنوان هشدار یا چیزی که مستلزم واکنش نشان دادن باشد، تفسیر نمیکنند.
……………………….
………………………..
………………………..