مبانی نظری و پیشینه تحقیق پیشرفت درسی
- پس از پرداخت لينک دانلود هم نمايش داده مي شود هم به ايميل شما ارسال مي گردد.
- ايميل را بدون www وارد کنيد و در صورت نداشتن ايميل اين قسمت را خالي بگذاريد.
- در صورت هر گونه مشگل در پروسه خريد ميتوانيد با پشتيباني تماس بگيريد.
- براي پرداخت آنلاين بايد رمز دوم خود را از عابربانك دريافت كنيد.
- راهنماي پرداخت آنلاين
- قيمت :130,000 ریال
- فرمت :Word
- ديدگاه :
مبانی نظری و پیشینه تحقیق پیشرفت درسی
پیشرفت درسی
مفهوم پیشرفت درسی جوانب مختلفی دارد که رابطه بسیاری با شخصیت دانشآموزان کم سن دارد؛ حس موفقیت سرآغاز احساس خوب و احترام به خود است و حس شکست سرآغاز خشم و انتقاد از خود میباشد. بنابراین پیشرفت تحصیلی ممکن است به عنوان سنجشی از دانش، دریافت مهارتهایی در درس تخصصی یا گروهی از دروس تعریف شود.
محتوای آموزشی ممکن است بین کشورها و یا مناطق یک کشور متفاوت باشد؛ در حالی که روند تحصیل کم و بیش در همه جا یکسان است. فرآیند آموزشگاهی کم و بیش در هر جا شبیه به هم است. بیشتر محتوای آموزشی در مدارس طبق قاعدهای منظور میشوند که طبق آن قاعده یادگیری که در یک ترم یا سال صورت میگیرد، پایه یا پیشنیاز یادگیری که در ترم یا سال بعد ارائه میشود، به شمار میرود. در هر مرحله در مدارس تعدادی سنجش پیشرفت تحصیلی به عنوان تعیینکننده موقعیت دانشآموزان و اساسی برای تصمیمگیری درباره فرصتهای بعدی برای یادگیری در مراحل بعدی به کار برده میشود (کردستانی، ۲۰۰۹، به نقل از دهدار و همکاران، ۱۳۹۲: ۵۳).
۲-۳-۱- نظریههای برنامه درسی برای پیشرفت درسی
الف) كاركردگرايي[۱]: بر اساس اين رويكرد، كه تمركز اصلي آن بر شیوه مشاركت مدارس در اجراي نظم اجتماعي است، مدارس باید دانشها، مهارتها، ارزشها و ايدههايي را در اختيار دانشآموزان قرار دهند كه جامعه به آنها نياز داشته، بدين طريق ميتوانند خود را با نظام موجود در جامعه تطبيق دهند.
پيروان اين رويكرد، نگاهي مثبت به پیشرفت درسي داشته، خاطر نشان ميسازند كه اين برنامه، مكانيسمي مؤثر براي آموزش هنجارهاي اساسي به دانشآموزان است (سعيدي رضواني و كياني نژاد، ۱۳۷۹). اين گروه معتقدند كه برنامه درسي ، دانشآموزان را با ارزشها و هنجارهاي لازم جهت انتقال و پيوستن به دنياي بزرگسالان آشنا ميسازد. در اين ديدگاه بر نقش برنامه درسي پنهان در جامعهپذيري (نظم، كنترل، اطاعت و همنوايي) تأكيد ميشود (هندری و ولش[۲]، ۱۹۸۱).
بدین ترتيب، مدارس شاگردان را با عنايت به نيازهاي شغلي و نهادهاي سياسي براي شركت فعال در جامعه آماده ميسازند. در اين فرايند، عملكرد برنامه درسي پل اجتماعي میان مدرسه و جامعه تلقي ميگردد. شاگردان هنجارهاي استقلال، موفقيت، متعارف بودن، ویژگیهای مشابه با ديگران داشتن و متمايز از ديگران بودن را از طريق برنامه درسي پنهان كسب كرده خود را براي اجراي هنجارهاي ياد گرفته شده در زندگي بزرگسالي آماده میکنند. اين نظريه نقش برنامه درسي پنهان را به منزله يك پل اجتماعي برجسته نشان داده و اهميت آن را در شكل دهي هنجارهاي رفتاري تحليل مينمايد (قورچيان، ۱۳۷۴).
همچنين طرفداران اين رويكرد معتقدند که مدرسه بايد طوري به دانشآموزان آموزش دهد كه با از خود گذشتگي و خيرخواهي به كمك ديگران و حل مشكلات آنان بپردازند. اگر مدرسهاي نتواند چنين احساس و ادراكي را در دانشآموزان ايجاد كند، كار آن مدرسه و در نتيجه تعليم و تربيتِ آن بي فايده است. احساس عضويت و تعلق به جامعه و كوشش و تلاش براي اصلاح آن، از اركان اهداف آموزش و پرورش است. مدرسه بايد طوري آموزش دهد كه ارزشهاي مورد احترام جامعه به دانشآموزان شناسانده شوند و آن چنان آنها را تمرين دهد كه نسبت به اين ارزشها، با احترام خاص برخورد كنند و براي آنها قداست قائل شوند (دوانلو، ۱۳۸۷).
ب) ماركسيسم[۳]: ديدگاه ماركسيستي، كه در ادبيات رشته برنامه درسي گاه نظريه بازتوليد[۴] و گاه نظريه انطباق[۵] نيز ناميده ميشود، در واكنش به ديدگاه كاركردگرايان و ناتواني نظريه آنها در تبيين روابط بين نظام آموزشي و ديگر نظامهاي جامعه شكل گرفت. بر اساس اين ديدگاه، مدارس از طريق برنامههاي درسي رسمي و پنهان خود به بازتوليدِ روابط اجتماعي مورد نياز براي حفظ و تداوم سرمايهداري ميپردازند و در اين راه بر اموري نظير رقابت و ارزشيابي، تقسيم سلسله مراتبي كار، اختيار بوروكراتيك، اطاعت و انقياد و امثال آنها تأكيد مينمايند. به عقيده طرفداران اين ديدگاه، بازتوليدِ اين دسته از مهارتها و نگرشها از طريق نظام آموزشي، دانشآموزان را براي ايفاي نقشهاي آيندهشان در يك محيط كار طبقاتي آماده ميسازد.
ماركسيستها بر این باورند كه در شكل، محتوا، سازماندهيِ كلاس درس و ارزشيابي دانشآموزان، نوعي سيستم پيامي نهفته است كه دانشآموزان را براي اكتساب صفاتي چون سر به راه بودن، مطيع بودن، نظافت و همنوايي شرطي ميسازد. نوع پيامي كه از طريق اين سيستم انتقال مييابد وابسته به طبقه اجتماعيِ جامعه اطراف مدرسه است (همان).
در همين راستا، آنيون[۶] (۱۹۸۰) معتقد است که برنامههاي درسي، رويههاي تربيتي، و شيوههاي مختلف ارزشيابي هر كدام موجب توسعه انواع خاصي از مهارتهاي شناختي و رفتاري در میان طبقات اجتماعي شده و موجب ميگردند كه دانشآموزانِ هر طبقه، ارتباط ويژهاي را با سرمايه فيزيكي و نهادي، با منابع قدرت و با فرايند كار برقرار كنند. مطالعاتِ قوم نگارانه آنيون نشان داد كه برنامه درسيِ دانشآموزانِ متعلق به طبقه كارگر بيشتر بر قوانين و دستورالعملهاي معلمان تأكيد نموده، حق انتخاب محدودي براي دانشآموزان قائل ميشود. برنامه درسي طبقه متوسط دستيابي به «پاسخ درست» را ترغيب نموده است و در عين حال فرصتهايي محدود را نيز براي خود مختاري دانشآموزان فراهم ميسازد.
در مقام مقايسه، برنامه درسي طبقه متمول بر خلاقيت و تفكر مستقل تأكيد دارد و برنامه درسي متعلق به طبقه نخبگان مبتني بر اين مفروضه است كه دانشآموزان به مهارتهاي «تحليلي و مقايسهاي» لازم جهت ارائه برهانها و راه حلهاي منطقي نيازمندند. آنيون معتقد است که در برنامه درسي ويژه طبقه متوسط، پاسخ صحيح به سؤالات و یافتن پاسخ درست مورد تأكيد قرار ميگيرد. تكاليف كلاسي، خلاقيت و بيان احساسات را ترغيب نمينمايند و مانع بروز تفكر انتقادي از سوي دانشآموزان ميشوند. اين نوع برنامه درسي افراد را براي مشاغل اداري، فني، فروش و امثال آنها آماده ميسازد. اما در برنامه درسي ويژه طبقه مرفه، بر خلاقيت، بيان احساسات و مهارتهاي مذاكره تأكيد ميگردد. دانشآموزان فرصت پيدا ميكنند تا سرمايههاي نمادين مانند ادبيات، هنر، ايدههاي علمي، … را كسب كنند. اين نوع برنامه درسي منجر به تربيت افراد براي مشاغل هنري، حقوقي ،علمي، … ميشود. از سوي ديگر، برنامه درسي ويژه نخبگان افراد را قادر ميسازد تا قوانين را در ذهن خود نهادينه نموده، در صورت لزوم با انسجام بخشيدن به آنها، به طور مقتضي، آنها را در حل مسائل مورد استفاده قرار دهند .
ج) نظريه انتقادي[۷]: ديدگاه نظريهپردازان انتقادي در ارتباط با نقش و كاركرد برنامه درسي پنهان تا حد زيادي شبيه به نظريات طرفداران نگرش ماركسيستي است، با اين تفاوت كه نظريهپردازان انتقادي محور بحثها را از توجه صرف به نيروي كار به مباحث ديگري نظير جنسيت، نژاد، تعارض، مقاومت و عملكرد سياسي تغيير دادند. براي مثال، نيلن، گرانت و ترون، بازآفريني نقشهاي جنسي را مورد بررسي قرار دادند، وجيل مكن و آن نيلن برنامه درسي پنهان را در ارتباط با باز آفريني اختلافات جنسي بررسي كردند (اسكندري، ۱۳۸۳).
پارادايم انتقادي مدرسه را عاملي ميداند كه در جهت منافع نخبگان عمل ميكند، نابرابريهاي موجود را تقويت مینماید و نگرش خاصي در افراد به وجود ميآورد تا وضع موجود خود را پذيرا باشند (شارع پور، ۱۳۸۶). نظريهپردازان انتقادي، برنامه درسي پنهان را ابزاري دانستهاند كه نظام آموزشي به واسطه آن، به برخورد ناعادلانه و تبعيضآميز با دانشآموزان، بر مبناي نژاد، توانايي تحصيلي، طبقه اجتماعي و يا جنسيت ميپردازد.
هدف و مسؤوليت برنامه درسي ، جداسازي طبقات اجتماعي است، به اين معنی كه براي پيشرفت نخبگان آزادي بيشتري مهيا ميسازد و غيرنخبگان را طوري پرورش ميدهد كه قسمت و سرنوشت خود را در آينده به عنوان كارگراني منضبط و فرمانبردار پذيرا باشند. به عقيده مايكل اپل، آموزش و پرورش به گونهاي سازماندهي شده است كه بتواند در توليد دانش فني ـ مديريتي مورد نياز جهت توسعه بازار، كنترل توليد و كار، خلق نيازهاي مصنوعي بزرگتر و افزايش وابستگي به مصرف تأثيرگذار باشد. براي مثال، هدف از سواد آموزي، ايجاد مهارتهاي اقتصادي و شكلدهي يك نظام مشترك از اعتقادات و ارزشها در جهت كمك به خلق يك فرهنگ ملي است.
…………………………
………………………….
………………………..