مبانی نظری وپیشینه تحقیق ارزشها
- پس از پرداخت لينک دانلود هم نمايش داده مي شود هم به ايميل شما ارسال مي گردد.
- ايميل را بدون www وارد کنيد و در صورت نداشتن ايميل اين قسمت را خالي بگذاريد.
- در صورت هر گونه مشگل در پروسه خريد ميتوانيد با پشتيباني تماس بگيريد.
- براي پرداخت آنلاين بايد رمز دوم خود را از عابربانك دريافت كنيد.
- راهنماي پرداخت آنلاين
- قيمت :130,000 ریال
- فرمت :Word
- ديدگاه :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق ارزشها
ارزشها[۱]:
هنجارهای یک جامعه در نهایت تجلی ارزشهای آن جامعه است. یعنی عقاید مشترک اجتماعی دربارهی آنچه که خوب، درست و مطلوب است. مانند احترام به بزرگتر(بهروان،۱۳۷۴ص ۶۰ و ۶۴).
‹‹ ساروخاني: ارزش ها تظاهرات شناختي نيازهاي انساني هستند ، ارزش ها دلالت بر ترجيحاتي دارند كه افراد براي حصول نتايج خاص در زندگيشان و انواع رفتارهاي خاص مشتركا دارا مي باشند ›› (ساروخاني ،۱۳۷۵)
‹‹ لاندبرگ[۲] : چيزي ارزش دارد يا ارزش است كه مردم براي ابقاء يا افزايش آن كوشش كنند››( لاند برگ ۱۹۴۷: ۲۶)
« ویلیامز[۳]: ارزش آن چیزی است که افراد به صورت الزام، عبادت، لذت و… به آن اعتقاد دارند و آنرا می خواهند» (ویلیامز،۱۹۵۶، ص۳۷۵)
۲-۱۶ نظریه ارزشی (تغییر ارزش های سنتی) «دیوید رایزمن[۴]»:
یکی از نظریه پرادازان امریکایی به نام «دیوید رایزمن» در کتاب خود به نام «انبوه تنها[۵]» سیر تحول جوامع ودگرگونی های آنها را ناشی از تحول ارتباطات و وسایل ارتباطی میداند. وی سیر زندگی بشر را به سه دوره تقسیم بندی کردهاست. وی در این دورهها، به نقش رسانهها در تغییر سنتها و ایجاد شکاف نسلی اشاره کرده است: دوره اول، دوره سنت راهبر[۶] ( انسان از سنت هدایت شده)(جامعه باستانی یا سنتی) است. در این دوره سنتها فرهنگ را انتقال میدهند و هر نسل پیوند خود با نسلهای پیشین از طریق اشتراک سنتها باز مییابد و همین باعث می شود که وحدت و هویت اقوام انسانی (نسل های انسانی) تأمین شود. سنتها به عنوان راهها و شیوههای عمل و میراث نیاکان، بعدی تقدس آمیز دارند و همین امر هر گونه شک و تردیدی در مورد آنها را از بین می برد. در این دوره راههای آینده، همان راههایی است که نیاکان جامعه ما طی قرن ها پیمودهاند(رابرتسون،۱۳۷۲: ۱۳۱). به عبارتی در دوران سنت راهبر یک نوع ساخت اجتماعی مبتنی بر سنت، رفتار بشر را یکنواخت و قابل پیش بینی میکند و به او آرامش و ثبات میدهد. ارتباطات در این دوره چهره به چهره است(مهدیزاده،۱۳۸۰ص ۲۴).”رایزمن”[۷] بر این باور است که تربیت فردی در مرحلهی نخست، از طریق حماسه ها، افسانه ها و اسطورهها شکل میگیرد که به صورت شفاهی به فرد منتقل میشود و نقش این نوع تربیت همزمان، هم سنتها را متذکر می شود و هم نشان می دهند چطور قهرمانان بزرگ و استثنایی میتوانند، جاودانه شوند(دادگران،۱۳۸۴ص ۸۶). دوره دوم، دوره درون راهبر[۸] (جامعه از درون هدایت شده) (جامعه فرد گرایی) است. این دوره با کاهش تدریجی اهمیت سنتها آغاز و باعث کاهش تشابهات در رفتارها و اعمال میشود. در این دوره همه افراد جامعه از الگوی یکسانی در حیات اجتماعی تبعیت نمیکنند. همچنین فردگرایی[۹] گسترش مییابد و انسان بار مسئولیت و عمل خود را به دوش میگیرد. “رایزمن[۱۰]” این دوران را دوران التهاب، هراس و سرزنشهای بیپایان میداند. (رابرتسون،۱۳۷۲: ۱۳۱) در این مرحله، انتقال میراث فرهنگی، از طریق نوشتار به ویژه چاپ و مکتوبات که انگاره های فردی را رواج میدهند، انجام میگیرد. در حالی که اسطورهها و حماسهها با حلقه زدن بر گرد اجاق قبیله بازگو میشد و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد. نسل از درون هدایت شده کتاب خود را در انزوا و در خلوت و یا در گوشه ای از اتاق خود می خواند(دادگران،۱۳۸۴،ص ۸۶).
دوره سوم، دورهی دگر راهبر[۱۱] (از برون هدایت شونده)(جامعه مصرف و فراوانی):است که دوران ظهور وسایل ارتباط جمعی است و پدیدههایی چون هدایت از راه دور، بتواره پرستی، شیء سروری و بحران هویت از ویژگیهای آن است. این دوره عدهای با استفاده از قدرت جادویی وسایل ارتباط جمعی، تودهها را تحت تأثیر قرار میدهند و الگوهای خاص فکری و اجتماعی خود را القا میکنند. انسان در این دوره در پی امحای روابط سنتی و پابرجای خانوادگی، خویشاوندی، همسایگی و وسایل ارتباط جمعی دوستیهای قدیم است و در برابر رسانهها و گردانندگان قدرتمند آن و همچنین وسوسههای ناشی از آن بسیار آسیب پذیر است. به زعم «رایزمن[۱۲] »این دوره در تاریخ انسان با عنوان دورهای ثبت خواهد شد که در آن رسانهها و گردانندگان آنها الگوهای حیات اجتماعی را میسازند(رابرتسون،۱۳۸۳: ۱۳۱). به عبارتی این دوران ناشی از تمدن ارتباط جمعی و پیدایش ابزارسالاری است. در این دوره بتهای ذهنی جدیدی به وجود میآید که در انسان موجب از خود بیگانگی می شود. در این مرحله فرهنگ بلعیده می شود(مهدیزاده،۱۳۸۰،ص ۲۴). رسانهها افراد را می سازند، آنهم نه در میان جمع خانواده و یا در گوشهی عزلت، بلکه در میان گروه دوستان و همسالان. تأثیر آموزشی رسانهها در تمام طول حیات انسان تداوم مییابد و رسانههایی مانند تلویزیون، رادیو (و تکنولوژیهای نوین ارتباطات و اطلاعات) دائماً افراد کلیشهای و متحدالشکل توده را هدایت میکنند و به رفتار آنها نظم میبخشند(دادگران،۱۳۸۴،ص ۸۶و۸۷).
رایزمن(۱۹۹۰) در پژوهشی در خصوص مصرف موسیقی عامه پسند توسط نوجوانان، ویژگی های شخصیت دگرراهبر را دقیق تر ساخته است. او با تحلیل یافته های به دست آمده از گفت و گو با نوجوانان درباره ی استفاده از موسیقی، بین مخاطبان اکثریت و اقلیت، نقاط تمایزی را ترسیم کرد، به این معنا که دو گروه یاد شده چگونه از موسیقی پاپ استفاده و درباره ی آن گفت و گو می کنند
اکثریت | اقلیت |
گروه های پاپ و خوانندگان مشهور (ستاره) | گروه های زیرزمینی و [موسیقی] جازداغ |
منفعل | منفعل |
همرنگ گرایی با گروه همآلان | رد گروه همآلان |
سلایق تجاری | سلایق جایگزین (غیر تجاری) |
محافظه کار | شورشی |
قضاوت غیر ارزشی | معیارهای بالای قضاوت فنی |
جدول۳٫ نوع موسیقی مورد استفاده و نحوه بهره مندی از آن توسط دو گروه اکثریت و اقلیت چنان که مشاهده می کنیم، اکثریت نوجوانان به موسیقی پاپ در شیوه ای دگرراهبر گوش می کنند. کارکردهای موسیقی برای این گروه، «اجتماعی» است. به عبارتی، موسیقی برای آنان وسیله ای برای گفت و گو یا شوخی با دوستان فراهم می کند.( الافی، ۲۰۰۷ : ۴۵ )
۲-۱۷ نظریه ارزشی (نوسازی)[۱۳] «دانیل لرنر[۱۴]»:
در زمینه نقش رسانهها در دگرگونی ارزشهای فردی و اجتماعی جوامع، میتوان به یکی از پاردایمهای مسلط در حوزه ارتباطات و توسعه در دهههای ۶۰ تا ۷۰ میلادی اشاره کرد که به رسانهها به عنوان موتور دگرگونی و تغییر ارزشهای جوامع سنتی و ورود به جامعه مدرن تأکید میشود. بر اساس این نظریه، رسانه به انتشار یا اشاعهی نظام ارزشی کمک میکند که خواهان نوآوری، تحرک، موفقیت و مصرف است. «دانیل لرنر» جامعه شناس امریکایی و از پیروان این رویکرد به نقش رسانهها در تغییر ارزشهای سنتی در جوامع و جایگزین شدن ارزشهای مدرن اشاره کرده است. وی در کتاب «گذر از جامعه سنتی؛ نوسازی خاورمیانه»، معتقد است که رسانه میتواند به فروپاشی سنتگرایی، – که معضلی برای نوسازی محسوب میشود- کمک کند. این کار با بالا رفتن انتظارات و توقعات، باز شدن افقها، توانا شدن مردم به تخیل ورزیدن و خواهان جایگزینی شرایط زندگی بهتر برای خود و خانواده عملی میشود. (اجلالی،۱۳۸۲،ص ۱۴۴) «لرنر» بر این باور است که ورود به جامعهی مدرن و جدید مستلزم مساعدت ملی یکپارچه، ارتباط با بازارهای ملی و بینالمللی، ایجاد انگیزه برای تقاضای کالاها و خدمات مدرن، بحران کسب منابع توسعه و گسترش روشها و ارزشهای نوین در زمینههایی چون تغذیه، تنظیم خانواده، بهداشت، تولید کشاورزی و صنعتی در زندگی شهری و روستایی است. برای تحقق این هدف، تحرک روانی در سطح فردی و اجتماعی ضروری است و رسانهها مناسبترین و مؤثرترین ابزار تغییر نگرش ها، ارزشها و رفتارها و به بیان دیگر ایجاد تحرک فردی و اجتماعی هستند. ( فرقانی،۱۳۸۰،ص ۴۹)
رسانهها موجب ایجاد پدیدهای تحت عنوان«تحرک روانی[۱۵]» میگردند یا موجب ایجاد پدیده دیگری تحت عنوان«بیگانگی عاطفی[۱۶]» میشوند که «لرنر» آن را به مثابه امتیازی روانی در نوسازی مؤثر میداند. بیگانگی عاطفی، در نظر وی به معنای قدرت تطابق با محیط پر از دگرگونی در وضعیت های مختلف و متغیر است. بنابراین وسایل ارتباط جمعی، اولاً باعث آموزش درک وضعیتهای مختلف شده، با برانگیختن تخیل، افراد را به جای کسانی که کارگردان قضایا هستند، قرار می دهد. این وسایل موجب به وجود آوردن تجارب جدید مختلفی میشوند، که لرنر آنها را عوامل افزایش تحرک روانی میداند. (وثوقی،۱۳۶۶،ص ۲۳۲ و۲۳۳)«مسعود چلبی»، جامعه شناس ایرانی نیز، در کتاب خود”جامعه شناسی نظم؛ تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی”، از آثار دوگانه و متناقض گسترش ارتباطات جمعی بر وحدت نمادی جامعه سخن میراند. از یک سو، گسترش کتب، مطبوعات، رادیو و تلویزیون، ویدئو، شبکه های اطلاع رسانی و غیره میتوانند باعث تحکیم وحدت نمادی شوند و از سوی دیگر، همین رسانهها به همراه ماهوارههایی که پخش برنامه های تلویزیونی کشورهای مختلف را بر عهده دارند، میتوانند اسباب تضعیف وحدت نمادی جامعه را فراهم کنند. با گسترش ارتباطات از راه دور و از بین رفتن فواصل زمانی و مکانی، غلظت نمادی و اطلاعاتی محیطهای کنونی به طور غیر قابل وصفی افزایش یافته است. بهطوریکه این غلظت به هیچ وجه قابل مقایسه با غلظت نمادی محیطهای نیم قرن گذشته جوامع نیست. به عبارت سادهتر، شهروندان جوامع معاصر به ویژه جوامع پیرامون نه تنها در معرض مستقیم سمبولیسم شناختی و سمبولیسم اظهاری بیگانه قرار گرفتهاند، بلکه در معرض بمباران نمادی آنها نیز هستند. (چلبی،۱۳۷۵ ،ص۱۳۹) «مارتین سگالین[۱۷]» در کتاب جامعهشناسی تاریخی خانواده تأکید میکند، که امروزه در کنار تفکیک جغرافیایی حوزههای کار و سکونت، ناپدید شدن پدیدهی همسایگی، وجود مادران شاغل و متخصصان مسئول مراقبت از اطفال و تأثیر تلویزیون، از جمله عواملی هستند که به ایجاد شکاف بین دنیای کودکان و بزرگسالان کمک میکنند(الیاسی،۱۳۷۰ص ۸۳)……………….
………………………
………………………