مبانی نظری و پیشینه تحقیق برای فصل دوم پایان نامه بررسي علل گسترش و تعميق روابط ايران و سوريه پس از انقلاب اسلامي ايران
- پس از پرداخت لينک دانلود هم نمايش داده مي شود هم به ايميل شما ارسال مي گردد.
- ايميل را بدون www وارد کنيد و در صورت نداشتن ايميل اين قسمت را خالي بگذاريد.
- در صورت هر گونه مشگل در پروسه خريد ميتوانيد با پشتيباني تماس بگيريد.
- براي پرداخت آنلاين بايد رمز دوم خود را از عابربانك دريافت كنيد.
- راهنماي پرداخت آنلاين
- قيمت :130,000 ریال
- فرمت :Word
- ديدگاه :
مبانی نظری و پیشینه تحقیق برای فصل دوم پایان نامه بررسي علل گسترش و تعميق روابط ايران و سوريه پس از انقلاب اسلامي ايران
۱- رئاليسم
واقعگرايي ديدگاه مسلّط در رشته روابط بينالملل و مهمترين و پايدارترين نظريه روابط بينالملل بوده است.[۱] افرادي چون رينولد نيبور، آرنولد ولفرز، جرج كنان، هانس مورگنتا، ريمونآرون و كنت والتز از شخصيّتهاي شاخص در اين ديدگاه ميباشند. مورگنتا را ميتوان از شخصيّتهاي شاخص در اين ديدگاه به شمار آورد. از ديد او، سياست بينالملل صرفاً در مورد «منافع به معناي قدرت» ميباشد . به عبارت ديگر، اهداف و مقاصدي كه دولتها دارند، توسط ديگران از طريق اعمال قدرت تعديل و محدود ميگردد. از اين رو، قدرت خود به صورت يك هدف در سياست خارجي دولتها در ميآيد.[۲] واقع گرايي بر دولت به عنوان كنشگر اصلي در روابط بينالملل متمركز است و پيش فرض اصلي آن اين است كه چون هدف اصلي كشورداري بقاي ملّي در يك محيط خصمانه و آنارشيك است، كسب قدرت هدف غايي و اجتنابناپذير سياست خارجي است. از اين رو سياست بينالملل و به واقع هر سياستي به عنوان مبارزه براي قدرت تعريف ميشود. به اين ترتيب قدرت مفهوم اصلي در تفكر رئاليستي و نيروي محركه نظام بينالمللي و هدف اصلي رفتار دولتهاست.[۳] قدرت توانايي جهت كسب چيزي است كه شما آن را ميخواهيد و از طريق تهديد يا استفاده از زور به دست ميآيد. از اين رو صرف نظر از ميزان قدرتي كه يك دولت دارد، منافع ملي بنيادين همه كشورها بايد بقا باشد.[۴]از اين رو واقعگرايان، شأن كنشگري براي دولتها قائل هستند و آنها را واحدهايي يكپارچه و خردورز تلقي ميكنند كه همانند يك انسان ميانديشند، تصميم ميگيرند و عمل ميكنند. اين برداشت انسانگونه از دولت به وجود منافع متعدد و متعارض در درون دولتها و چگونگي تصميمگيري در آنها توجه ندارد. به علاوه، تأكيد بر شبيه بودن دولتها در نظام بينالملل به زمينههاي متفاوت فرهنگي توجه نميكند و در نتيجه برداشتهاي متفاوت از عقلانيت و رفتار عقلاني را ناديده ميگيرد.[۵] تأكيد واقعگرايان بر قدرت دولتها را در موقعيتي قرار ميدهد كه تنها خود بايد خود را حفظ كنند. در اين موقعيت كه آن را موقعيت خودياري[۶] ناميدهاند، دولت به تنهايي حافظ امنيت خود ميباشد. بر اساس اصل خودياري، براي بقاي خويش به هيچ وجه نميتوان به حمايت دولت ديگر متكي بود. ساختار نظام بينالملل اجازه دوستي را نميدهد. همكاري نيز تنها زماني كه منافع ملّي و مصالح قدرت ايجاب ميكند ممكن است.[۷]در اين گونه محيط آنارشيك، طبيعي است كه منازعي دايمي جريان دارد و هرگز نميتوان به طور كامل از آن خلاصي يافت. البته واقعگرايان در عين حال معتقدند ميتوان سازوكاري براي جلوگيري از جنگ انديشد و اين سازوكار به عنوان موازنه قدرت تعريف شده است. موازنه قوا يعني حالتي كه در آن نوعي توزيع باثبات قدرت حاصل گردد. به باور واقعگرايان در بسياري از موارد به هم خوردن موازنه قدرت باعث بروز جنگ در سياست بينالملل ميشود.
در نزد واقعگرايان منافع ملّي مفهوم كليدي و چراغ راهنماي سياست خارجي است. از نظر مورگنتا منافع ملّي جوهرهی سياست تلقي ميشود كه تحت تأثير زمان و مكان قرار نميگيرد.[۸] با وجود برخي تفاوتها، نو واقعگرايي نيز چارچوبهاي كلي واقعگرايي را حفظ ميكند. والتز كه مهمترين نظريه پرداز نو واقع گرايي محسوب ميشود همچنان دولتها را مهمترين بازيگر ميداند و در اين مسير برداشتي شيء انگارانه از دولت دارد. او نيز دولت را كنشگري يكپارچه ميبيند كه تابع منطق عقلاني است. او نيز به پوياييهاي داخل دولتها و پيچيدگيهاي تصميم گيريها و …كاري ندارد. او نگاهي ماديگرايانه به روابط بينالملل دارد و براي او هنجارها و قواعد مهم نيستند و آنچه از نظر او اهميت دارد توزيع توانمنديهاي مادي است.[۹] اگرچه رئاليستها چنداني اعتقادي به اتحادها و دوام آن ندارند اما معتقدند به هنگام ضرورت دولتها بايد براي ايجاد توازن و غلبه بر حريف دست به اتحاد زنند. اتحاد ايران و سوريه نيز در همين قالب قابل توضيح است. بدين معنا که دو طرف براي پيروزي بر حريف خود يعني اسرائيل رو به چنين اتحادي آوردهاند. در ادامه شرايطي را که منجر به اتحاد مي گردد از منظر رئاليسم بررسي مي نماييم.
۱ -۱٫ مباني اتحاد کشورها
در اين بخش ضمن بيان مباني و مؤلفههايي که سبب ميشود دو کشور راه نزديکي و سپس اتحاد با يکديگر را بپويند بررسي ميکنيم و سپس از اين منظر، روابط ايران و سوريه را مورد مداقه قرار ميدهيم. در اين بخش مؤلفههايي چون ايدئولوژي، منافع مشترک، دشمن مشترک، هم مرزي و فرهنگ مشترک به عنوان مواردي که سبب نزديکي دو کشور ميگردد، مورد بررسي قرار ميگيرند و سپس به اين بحث پرداخته ميشود که آيا اين مؤلفهها در روابط ايران و سوريه جاري است که اتحاد استراتژيک روابط ايران و سوريه را رقم بزند.
۱ – ۱ – ۱ . ايدئولوژي: يکي از مؤلفههاي که زمينهساز نزديکي کشورها ميگردد، وجود ايدئولوژي مشترک ميان دو يا چند کشور است. ايدئولوژي نشان داده که ميتواند به خوبي کشورهايي که حتي نزديکي جغرافيايي با هم ندارند را در کنار يکديگر بنشاند. ايدوئولوژي از آن جهت که يک ساختار متصلّب فکري را ايجاد ميکند و گروههاي مختلف را بدور خود جمع ميکند، ميتواند براحتي پيوند دهندهی بسياري از مؤلفههاي ناهمگون باشد.
تاريخ کشورهايي که بيش از ۵ دهه در طول جنگ سرد در کنار اتحاد جماهير شوروي ايستادند، به خوبي ارزش و همچنين اهميّت ايدئولوژي را نشان ميدهند. همچنين اتحاد کشورهاي بلوک غرب به آنچه آنها آزادي و دموکراسي ميناميدند، بيانگر کارايي ايدئولوژي براي کنار يکديگر قرار دادن کشورهاي مختلف در اقصي نقاط جهان است.
۲ – ۱ – ۱٫ منافع مشترک: وجود منافع مشترک در ميان کشورها سبب مي شود دو کشور به سمت اتحاد استراتژيک حرکت نمايند. بالتبع تا زماني که اين منافع مشترک پابرجا بماند، روابط نيز تداوم مييابد و در صورت اتمام اين منافع ميتوان شاهد پايان شراکت و اتحاد استراتژيک بود. وجود منافع اقتصادي، امنيتي و سياسي مواردي است که ميتوان به آن اشاره کرد.
۳ – ۱ – ۱٫ زمينههاي فرهنگي مشترک: يکي ديگر از مؤلفههايي که سبب ميشود کشورها به سمت اتحاد استراتژيک بروند وجود زمينههاي فرهنگي مشترک است. در اين ميان کشورها با تکيه بر ارزشهاي فرهنگي و يا تشابهات فرهنگي سعي ميکنند تا براي يکديگر رابطه نزديک و استراتژيک را تعريف کنند. براي مثال تکيه بر آرمانهاي جهان عرب و همچنين تشکيل اتحاديهاي به اين نام مولفه است که سالهاست توسط برخي از سردمداران جهان عرب مطرح شده و سعي ميکنند تا مواضع خود را در يک چارچوب عربي به جهان خارج عرضه کنند.
۳ – ۱ – ۱٫ وجود دشمن مشترک: گاهي اوقات دو کشور نه داراي مرز مشترک هستند و نه داراي ايدئولوژي يکسان. اما وجود يک دشمن مشترک سبب ميشود که دو کشور به سمت ايجاد اتحاد استراتژيک حرکت نموده تا از اين طريق دشمن را تضعيف نمايند. شايد اگر اسرائيل در منطقه خاورميانه بوجود نميآمد، بسياري از اتحادها بوجود نميآمد.
بررسي چهار مؤلفه فوق نشان ميدهد که اتحاد ميان ايران و سوريه نه به خاطر وجود مرز و تشابههاي فرهنگي و نه به علت داشتن ايدئولوژي مشترک است. حتي در برخي موارد ديده شده است که دو کشور در اين زمينهها به شدت ميتوانند به سمت واگرايي حرکت نمايند تا اتحاد و همگرايي. براي مثال سوريه از کشورهايي است که بر عربيّت خود تاکيد مينمايد و همچنان تلاش دارد تا رهبري جهان عرب را بدست گيرد. حتي در برخي موارد در ادعاهاي ارضي اعراب عليه ايران، با اتحاديه عرب همصدا شده و ضمن اشغالگر خواندن تهران، خواهان خروج ايران از جزاير سهگانه شده است. همچنين در حالي که ايران پيش از انقلاب بر مؤلفههاي بيداري جهان اسلام و شکلگيري موج راديکاليسم عليه غرب تاکيد داشت، کشور سوريه با عوامل بنيادگرايي چون اخوانالمسلمين به شدت برخورد کرده و به شدت با راديکاليسم در کشورش برخورد ميکند.
شواهد فوق نشان ميدهد که مهمترين عامل در نزديکي دو کشور ايران و سوريه وجود دشمن مشترک است که اين مهم را ابتدا صدام در غالب عراق و همزمان با آن اسرائيل ايفا ميکند. بواقع اگر سوريه با عراق بر سر انديشه حزب بعث و همچنين با اسرائيل بر سر اشغال بلندي هاي جولان مشکل نداشت، اتحاد ميان ايران و سوريه به سختي شکل ميگرفت.
ليبرالها نگاهي خوشبينانه به روابط بينالملل دارند و هرچند اين واقعيت را كه در روابط بين كشورها منازعه و جنگ وجود دارد را انكار نميكنند و بر اين باورند كه صلح و همكاري نيز وجود داشته و ميتواند وجود داشته باشد.
….
….